تا وقتی که ابتدا به خطا نگاه نکنیم، نمی‌توانیم به حقیقت برسیم

۲۶ آذر ۱۴۰۲
کنت واپنیک
پرسش یا نظری هست که کسی داشته باشد؟من در قسمت اول خیلی حرف زدم، بفرمایید…بگذار ببینم که این فرایند را درست فهمیده‌ام یا خیر.اگر به چیزی نگاه کنم و بدانم که این قرار است به من لذت یا رنج بدهد، می‌دانم که نفس این کار را می‌کند، درست است؟درست است.
سپس می‌گویم، از عیسی می‌خواهم که به من اجازه دهد به آن نقطهٔ آبی برگردم و تنها راهی که می‌توانم دریابم که من واقعا از شیوه روح‌القدس استفاده می‌کنم، درک این است که هر اتفاقی هم که بیافتد، تاثیری بر من نخواهد گذاشت.درست است، و همچنین هنگامی که به چیزی در دنیا قدرت دادید که به شما لذت یا رنج بدهد، خودتان را مورد قضاوت قرار ندهیداین مهم است.به عبارت دیگر، اگر واقعا با عیسی از بالای میدان نبرد نگاه می‌کنید، پس از آن قصد شما این است که به رؤیا در پایین نگاه کنید و به آن لبخند بزنید.و اگر به جز لبخند زدن کار دیگری بکنید، آن را واقعی می‌کنید و آن را جدی می‌گیرید.
به یاد داشته باشید، ما بعدا به این عبارت نگاه خواهیم کرد، اما جمله‌ای که همیشه نقل می‌کنیم این است: «در ابدیت، جایی که همه چیز یکی است، یک ایدهٔ ناچیز دیوانه‌وار خطور کرد، که در آن فرزند خداوند خندیدن را به یاد نیاورد.»و پس هر چیزی که شما در این دنیا واقعی کنید، به این معنی است که به آن قدرت می‌دهید تا شما را شاد یا غمگین کند، هر چیزی یک سایهٔ فرافکنی شده است یا یک تکه سایه مانند است از ایدهٔ ناچیز دیوانه‌وار، چون ایدهٔ ناچیز دیوانه‌وار، جدایی است.پس اگر فکر کنم چیزی وجود دارد که می‌تواند بر من تاثیر بگذارد، چه مثبت چه منفی، بدیهی است که به جدایی اعتقاد دارم.من اینجا هستم و آنجا چیزی وجود دارد که می‌تواند بر من تأثیر بگذارد.بنابراین همه اینها نوعی از ایدهٔ ناچیز دیوانه‌وار است، پس آن جمله را به خاطر بسپارید.
مشکل ایدهٔ ناچیز دیوانه‌وار نبود.مشکل این بود که ما آن را جدی گرفتیم.مشکل این بود که ما به ایدهٔ ناچیز دیوانه‌وار برای جدا کردن معلول از علت نگاه کردیم و یک خط مورب در آنجا قرار دادیم.مشکل همین بود.کاری که روح‌القدس انجام می دهد این است که به آن نگاه می‌کند و فقط لبخند می‌زند چون می‌داند که خط بین علت و معلول، بین خداوند و مسیحا هرگز نشکسته است.
بنابراین، این الگویی است که می‌خواهیم دنبال کنیم.پس ما می‌خواهیم به هر بیانی از ایدهٔ ناچیز دیوانه‌وار، به هر شکلی، به هر چیزی که بوی جدایی می‌دهد، به هر چیزی نگاه کنیم، و به آن لبخند بزنیم.لبخند به این معنی است (چون لبخند فیزیکی نیست) به این معنی است که آن چیز هیچ قدرتى ندارد عشق یا صلح خداوند را از من بگیرد.و در اینجا کل قضیهٔ هدف بسیار مهم می‌شود.کاری که این دوره انجام می‌دهد که هیچ معنویت دیگری تاکنون انجام نداده است این است که نه تنها سیستم تفکر نفس و طبیعت غیرواقعی دنیا را شرح می‌دهد، بلکه به ما کمک می‌کند که هدفش را درک کنیم چرا دنیایی وجود دارد و چرا یک دنیای شخصی برای هر یک از ما وجود دارد.
هدفش این است که ما را «بی‌ذهن» نگه دارد، که روش دیگری برای گفتن این است که هدفش «بی‌مسئولیت» نگه داشتن ماست، چون ذهن منبع مسئولیت است.در واقع، فقط ذهن وجود دارد.کل این دنیا در این دایره آبی قرار دارد.درست مثل مواقعی که شب‌ها خواب می‌بینیم، رؤیای ما هر چقدر با شکوه هم که باشد، هنوز در ذهن ما، «رؤیا بیننده» است.خب، این هیچ تفاوتی با دنیای فیزیکی ندارد.
این دقیقا یک رؤیا است، عیسی این را در حقیقت می‌گوید.این حقیقی نیست و همه چیز درست در اینجا در این دایره آبی قرار دارد.و باز فقط وقتی بتوانیم توجه خود را به آن دایره آبی برگردانیم این را درک می‌کنیم.این همان معنای قرار گرفتن در بالای میدان نبرد را می‌دهد.در آن دایره آبی است، چون هنگامی که با عیسی در بالای میدان نبرد هستیم، تصمیم‌ گیرنده به یک مشاهده‌گر تبدیل می‌شود.
هنگامی که در ذهن درست‌اندیش خود هستیم، تصمیم گیرنده یک مشاهده‌گر است.در این دوره عبارات زیادی وجود دارند که فرآیند نگاه کردن را شرح می‌دهند.یکی از جملاتی که من همیشه نقل می‌کنم چون این خلاصهٔ فوق‌العاده مختصری می‌باشد، این است: «بخشایش ساکن است، و در سکون هیچ کاری انجام نمی‌دهد. ... صرفا نگاه می‌کند، و منتظر می‌ماند، و قضاوت نمی‌کند.»پس کاری که بخشایش می‌کند این است که به اینجا در بالای میدان نبرد برمی‌گردد و هیچ کاری نمی‌کند زیرا چرا باید در مورد چیزی که وجود ندارد کاری بکنیم؟چرا چیزی که وجود ندارد را درست کنیم؟
وقتی فردی چنین کاری را انجام می‌دهد، ما می‌گوییم آن فرد مبتلا به روان گسيختگی «اسکیزوفرنی» است.به همین دلیل در این دوره عیسی بارها و بارها به ما می‌گوید که بی‌عقلیم.ما دچار توهم هستیم.این واژه‌ای است که استفاده می‌کند، «دچار توهم».داریم سعی می‌کنیم چیزی را در اینجا درست کنیم.
همه چیز در اینجا با رنگ قرمز ساختگی است، همه چیز.همه چیز با رنگ آبی هم ساختگی است، اما این تصحیحی است برای آنچه نفس ساخته است.کاری که بخشایش می‌کند این است که به این نقطه در بالای میدان نبرد برمی‌گردد.ساکت و ساکن است، کاری نمی‌کند.به نظام فکری نفس نگاه می‌کند، منتظر می‌ماند تا ما خود را با نقش خود به عنوان تصمیم گیرنده شناسایی کنیم و مهمتر از همه، قضاوت نمی‌کند.
می‌گوید، بله، این ویرانی است.این گناه است، این احساس گناه است، این ترس است، این قتل است، اما همهٔ این‌ها ساختگی است.«... که حتی یک نت در ترانهٔ بهشت از دست نرفت.»«ایده‌ها سرچشمهٔ خود را ترک نمی‌کنند.»هیچ اتفاقی نیفتاد.
پس تمام این گفته‌ها را برداریم و کنار هم بگذاریم.معجزه معین می‌کند که ما داریم یک رؤیا می‌بینیم و آن حقیقت ندارد.معجزه به ویرانی نگاه می کند و می‌گوید این حقیقت ندارد.بخشایش به همهٔ این‌ها نگاه می‌کند و می‌گوید که ارزش قضاوت کردن ندارند.اینجا چیزی برای قضاوت کردن وجود ندارد.
تنها قضاوت این است که اینجا چیزی برای قضاوت کردن وجود ندارد.به همین دلیل عیسی می‌گوید که این دوره بسیار ساده است.چیزی که آن را بسیار مشکل می‌سازد، مفهومی است که فروید به عنوان اولین فرد آن را بیان کرد، مفهوم مقاومت.ما در برابر این حقیقت ساده مقاومت می‌کنیم.ما در برابر آنچه عیسی در آخرین فصل، «سادگی رستگاری» از آن سخن می‌گوید، مقاومت می‌کنیم.
می‌خواهیم پیچیده‌اش کنیم.الهیات مسیحی رستگاری را به طرز باورنکردنی پیچیده کرده است.بسیار ساده است.می‌توانیم به رؤیا بنگریم و با ملاحت و ملایمت لبخند بزنیم و بگوییم که هیچ تاثیری روی هیچ چیزی ندارد.این تنها کاری است که می‌کنیم.
آن را تغییر نمی‌دهیم.درستش نمی‌کنیم.به سادگی می‌نگریم و قضاوت نمی‌کنیم.و همانطور که بعدا خواهیم دید، این بویژه بدان معناست که به نفس دیگران نگاه می‌کنیم و قضاوت نمی‌کنیم و به نفس خود نگاه می‌کنیم و قضاوت نمی‌کنیم، اما به هر حال به نفس نگاه می‌کنیم.تا زمانی که اول به آن نگاه نکنیم، نمی‌توانیم بگوییم که یک توهم است.
این در فصل «پویایی‌شناسی نفس» در صفحه ۲۰۲ آمده است.اینجا همان جمله‌ای که قبلا هم نقل کردم آمده است درباره در دست گرفتن چراغ با عیسی برای باطل کردن نفس.فقط به جملهٔ ۵ و ۶ نگاه کنید: "«پویایی‌شناسی» نفس برای مدتی درس ما خواهد بود، زیرا از آنجایی که تو آن را واقعی ساخته‌ای ابتدا باید به این نگاه کنیم تا فراتر از آن را ببینیم."در اینجا او باز هم کل برنامه دوره‌اش را در پیش می‌گیرد.با هم، من و تو، به ما می‌گوید که به نفس نگاه خواهیم کرد، نه به این دلیل که واقعی است، بلکه به این دلیل که تو آن را واقعی کرده‌ای و به این خاطر اول باید به آن نگاه کنیم تا بتوانیم فراتر از آن را ببینیم، و بعد باز می‌گوید: «ما این خطا را در سکون با هم خنثی خواهیم کرد، و سپس فراتر از آن به حقیقت می‌نگریم.»
تا وقتی که ابتدا به خطا نگاه نکنیم، نمی‌توانیم به حقیقت برسیم.این دوره‌ای دربارهٔ عشق و زیبایی و حقیقت و صلح و شادی نیست.این دوره‌ای در نگاه کردن به خطا است.به ویرانی ناشی از سیستم تفکر نفس نگاه می‌کند.و وقتی که با او به آن نگاه کنیم، از آن فراتر خواهیم نگریست، چون آن وقت متوجه خواهیم شد که به هیچ چیزی نگاه نمی‌کنیم.
همانطور که بعدها در متن می‌گوید، گناه یک دیوار سخت خارا نیست.یک باریکه ریز دود سیاه است که توانایی این را ندارد که جلوی نوری که فراتر از آن می‌تابد را بگیرد تا از میانش بتابد.در جای دیگر، در مورد ابرهای گناه صحبت می‌کند، و می‌گوید که این‌ها هیچ قدرتی ندارند.یک ابر حتی نمی‌تواند یک دکمه را نگه دارد.یک دکمه از میان یک ابر پایین خواهد افتاد، چون ابر هیچ چیزی نیست.
ما فکر می‌کنیم که خورشید را از بین می‌برد، اما تنها کاری که می‌کند پنهان کردنش است.این همان احساس گناه است.این همان سیستم فکری نفس است.هیچ قدرتی ندارد که نور را از ما دور نگه دارد، اما اگر نگاه نکنیم این را نخواهیم دانست.و اول باید متوجه شویم که چیزی وجود دارد که به آن نگاه می‌کنیم و این بدان معناست که باید متوجه وجود نفس در خود شویم، نه نفس‌های کسان دیگر.
هیچ کس دیگری وجود ندارد.همه چیز فرافکنی چیزی است که در ذهن وجود دارد.بنابراین ما آنچه فرافکنی کرده‌ایم را استفاده می‌کنیم تا به سرچشمهٔ فرافکنی برگردیم.عیسی به این شکل زیان نفس را تبدیل به یک منفعت می‌کند.نفس برای حفظ خودش از فرافکنی استفاده می‌کند.
عیسی تصویر فرافکنی شده را به درون بر می‌گرداند و می‌گوید که دنیا، که یک فرافکنی است، یک «تصویر بیرونی از یک وضعیت درونی» است.این امیدواری است.و در بازگشت به درون ذهن سرانجام می‌توانیم به علت برگردیم؛ و وقتی به علت برگشتیم، می‌توانیم آن را تغییر دهیم.من نمی‌توانم علت پریشانی را با تلاش برای تغییر چیزی در دنیا تغییر دهم.این دقیقا همان چیزی است که نفس می‌خواهد.
من فقط می‌توانم علت پریشانی و درد را با بازگشت به سرچشمهٔ آن در ذهن، که علت است، تغییر دهم.
دوره‌ای در معجزات

استفاده از مطالب فقط برای مقاصد غیرتجاری و با ذکر منبع بلامانع است.