دورهای در معجزات | ۲ آذر ۱۴۰۰
۲ آذر ۱۴۰۰
دورهای در معجزات
این دنیا که به نظر میرسد تو در آن زندگی میکنی، منزل تو نیست.و جایی در ذهنت تو میدانی که این حقیقت است.خاطرهای از منزل در ذهنت مدام خطور میکند، گویا مکانی بوده است که تو را به بازگشت فرا میخواند، گرچه تو نه این آوا را میشناسی، و نه آنچه را که این آوا به تو یادآوری میکند.اما هنوز احساس میکنی که اینجا بیگانهای هستی، از جایی که کاملا ناشناخته است.هیچ چیز را نمیتوانستی به این وضوح با اطمینان بگویی که تو در اینجا یک تبعیدی هستی.فقط احساسی ماندگار، که گاهی چیزی بیش از یک لرزش کوچک نیست، در زمانهای دیگر به سختی به یاد آورده میشود، فعالانه رد میشود، اما بیشک دوباره به ذهن باز میگردد.