سفری از میان نفرت به سوی عشق
۱۰ اسفند ۱۴۰۰
کنت واپنیک
این صبح ما قرار است به سفری از میان نفرت به سوی عشق برویم.یکی از جنبههای دورهای در معجزات که آن را از بسیاری دیگر از معنویات و سیستمهای فکری مذهبی متمایز میکند، تأکید آن بر نگریستن به نفس، نگاه کردن به احساس گناهمان و نگاه کردن به نفرت از خود است که واقعاً مترادف با احساس گناه است و سپس نگاه کردن به اینکه چگونه این احساس گناه را به سمت دنیا فرافکنی میکنیم و از همگان و همه چیز متنفر میشویم.و این روند نگاه به نفس است که ما را قادر میسازد از آن عبور کنیم و در نهایت عشق را به یاد آوریم که سیستم فکری نفس و احساس گناه و نفرت ما برای پنهان کردنش ساخته شده بودند.تقریباً پس از اولین سال نوشتن دورهای در معجزات، عیسی به هلن یک پیام شخصی داده بود (در واقع همیشه تعداد زیادی از این پیامها را عیسی به او میداد.) که مخصوصاً برای او و بیل در نظر گرفته شده بود.این پیام بخشی از دورهای در معجزات نبود، و در آن او اساسا به هلن و بیل گفت که او در حال هدایت آنها را به سفری از طریق نفرت به عشق است.
پیام با این شروع میشود که شما هیچ تصوری از شدت میل خود برای خلاص شدن از شر یکدیگر ندارید، و از آنجا خیلی سریع به سراشیبی میرود.او در ادامه توضیح میدهد که آنها چقدر از یکدیگر متنفرند.درست بعد از آن او همچنین میگوید که شما چقدر همدیگر را دوست دارید، اما این عشق با نفرت پوشانده شده است.و اینکه اگر بزرگی این نفرت و ماهیت غولپیکر این آرزوی نابود کردن را درک نکنید، هرگز قادر نخواهید بود که، عیسی به هلن و بیل و به همه ما میگوید، شما هرگز نمیتوانید از آن نفرت بگذرید و به عشق برسید.این نگاه به نفس با عشق عیسی در کنار ما است که آن نفرت را خنثی میکند.
وقتی کسی چیستی سیستم فکری نفس را بررسی میکند، کاری که عیسی با جزئیات دقیق برای ما در دورهای در معجزات انجام میدهد، متوجه میشویم چیزی که باعث میشود سیستم فکری نفس ادامه یابد، سیستم فکری نفس نیست، زیرا سیستم فکری نفس هیچ چیزی نیست، چگونه میتوان هیچ چیز را ادامه داد؟این باور ما به آن است و این باور ما به تلاش برای حفظ آن است که باعث دوام آن میشود.و روشی که ما سیستم فکری نفس را حفظ میکنیم این است که ابتدا آن را واقعی میکنیم، سپس آن را به طرز وحشتناکی و به طرز ترسناکی واقعی میسازیم طوری که هرگز نمیخواهیم به آن نگاه کنیم، بگونهای که پس از آن، ذهن نادرستاندیش که خانه سیستم فکری نفس است را ترک میکنیم و دنیایی میسازیم که در آن پنهان شویم.و این همان کاری است که همه ما بطور جمعی به عنوان یگانه فرزند خداوند انجام دادیم و سپس خود را به میلیاردها و میلیاردها و میلیاردها تکه تقسیم کردیم.و هدف از همه اینها حفظ این توهم است که سیستم فکری نفس زنده و سالم است و با دقت و تقریباً به روشی خاص در ذهن حفظ شده است.
بنابراین مشکل سیستم فکری نفس نبود.مشکل این بود که ما آن را انتخاب کردیم و سپس فراموش کردیم که آن را انتخاب کردهایم، و تمام هدف دورهای در معجزات این است که به ما کمک کند به آن نقطه انتخاب بازگردیم، چیزی که ما در کانون آن را تصمیم گیرنده، بخش تصمیم گیرنده ذهن مینامیم، تا بتوانیم به آنچه انتخاب کردهایم نگاه کنیم و اینگونه بتوانیم دوباره انتخاب کنیم.سطری شگفتانگیز در پایان فصل ۲۳ هست که در آن عیسی میگوید: «چه کسی در حالی که عشق خداوند از او حمایت میکند، میتواند انتخاب میان معجزه یا قتل را دشوار بداند؟» وقتی در نهایت به «بر فراز میدان نبرد» میرسیم که در واقع عنوان بخشی است که این سطر پایانبخش آن است، اگر بالای میدان نبرد با عیسی باشیم که در ذهن تصمیم گیرنده ماست و به انتخاب خود برای قتل یا برای معجزهای که آن را اصلاح میکند بنگریم، هیچکس آن انتخاب را دشوار نخواهد یافت.این یک نتیجه قطعی خواهد بود که با عشق عیسی در کنارمان، عشق او را به جای نفرت نفس انتخاب میکنیم، در حالی که ما نمیدانیم آنجا نقطه انتخابی وجود داشت.ما نمیدانیم که نفرت را انتخاب کردهایم، فقط آگاه هستیم که متنفریم.
و بنابراین این ایده که... چیزی که ما را قادر میسازد از طریق نفرت به عشق دست یابیم این است که به آن نگاه کنیم و این پیامی بود که عیسی در سال اول نگارش دورهای در معجزات به هلن و بیل میداد.و مطمئناً پیام اصلی دورهای در معجزات است، پیامی است که او در هر صفحه به ما میدهد.ما باید با او به نفس نگاه کنیم، نه اینکه از آن بترسیم.او به ما میگوید: «آن را گناه نخوان، بلکه دیوانگی بخوان».«روی آن با احساس گناه سرمایهگذاری نکن...»
«و از همه مهمتر، از آن نترس.»اکنون این قسمتی است که او در مورد نخستین خطا صحبت میکند، و سپس در پاراگراف زیرین در واقع نشان میدهد که او واقعاً در مورد هر یک از سایههای تکه تکه آن نخستین خطا صحبت میکند.همه راههایی که ما در زندگی روزمره خود با نفرت، قضاوت، انتقاد، عیبیابی در پیش میگیریم، به ما یاد داده میشود که یک «درد ملایم از رنجش» پوششی است که «بر خشم شدید کشیده شده است»... و بنابراین چنین هستند همه راههای کوچکی که ما جدایی خود را از همدیگر و خداوند ابراز میکنیم.و آنچه که همه این راههای کوچک نشان میدهند، فکر غالب شده نفرت از خود است، احساس گناه نسبت به کاری که باور داریم انجام دادهایم، اینکه بهشت را ویران کردهایم، به خداوند حمله کرده و او را به قتل رساندهایم، و فرزندش را مصلوب کردهایم.بنابراین این نفرت از خودِ ناشی از آن باور به واقعیت داشتن گناه و جدایی است که سپس ما آن را با نفرت فرافکنی میکنیم.
و بنابراین در دوره ما همیشه در حال جبران عقبماندگی هستیم.ما از جایی که فکر میکنیم هستیم، یعنی در دنیای بدنها و روابط شروع میکنیم، و سپس با پیروی از راهنمایی عیسی، به عقب باز میگردیم و دنیا را به عنوان «تصویر بیرونی از یک وضعیت درونی» میبینیم.ما به وضعیت درونی باز میگردیم که انتخاب ذهن بود، و این قابلیت نگاه کردن به تنفرم به عنوان آنچه که در واقع است، یک فرافکنی از نفرت از خودم، که به من این امکان را میدهد که به ذهن تصمیم گیرنده خود بازگردم، به آن نفرت از خود یا آن احساس گناه نگاه کنم و دوباره انتخاب کنم.به این ترتیب اینگونه ما آن سفر را از طریق نفرت به عشق در پیش میگیریم و کامل میکنیم، سفر به عشقی که واقعیت حقیقی ماست.