همه دنیا یک نمایش است
۶ خرداد ۱۴۰۲
کنت واپنیک
وقتی که شما گفتید خودت را ببخش، آن «تو» که امروز صبح و هفته گذشته دربارهاش صحبت کردید، در دوره، ما احساس میکنیم که او با ما صحبت میکند و احساس میکنیم خاص هستیم.احساس میکنیم عیسی با ما صحبت میکند.آیا این به یک معنا درست است؟بله بله.خب و اما آن «تو» نمیتواند کسی را بیگناه ببیند یا آن «تو» نمیتواند ببخشد؛ آیا این درست است؟
این درست است.پس باید خودمان را آموزش دهیم که وقتی آن بیماری یا اضطراب را احساس میکنیم، از عیسی بخواهیم که وارد شود و به ما کمک کند تصمیم جدیدی بگیریم یا آن را متفاوت ببینیم؟بله، آیا می توانم کمی آن را تغییر دهم؟لطفا.از او نخواهید که بیاید به شما کمک کند ذهن خود را تغییر دهید.
از خودتان بخواهید به جایی که او است بیایید.بسیار خوب.هر چه بیشتر شما، همانطور که بارها گفتهام، بسیاری از شما شنیدهاید که گفتهام، اگر میتوانستید در ذهن خود تصویری از نشستن در سالن تئاتر، در کنار عیسی داشته باشید که در حال تماشای یک نمایش هستید، نمایشی از شکسپیر، نمایشی که او زندگی ما میخواند، و خودتان را قهرمان آن نمایش ببینید و خودتان را روی صحنه نمایش تماشا کنید که روزهایتان را طی میکنید.به روزهای گذشته و سالهای گذشته خود فکر کنید و به آنچه اکنون انجام میدهید نگاه کنید، و خودتان را تماشا کنید، سعی کنید رویکرد عقب نشستن را در خود پرورش دهید -- که باز هم معنای واقعی درخواست کمک از عیسی است، عقب نشستن با او و تماشای خودتان در حال انجام کارهایتان.خودتان را تماشا کنید که صبح از خواب بیدار میشوید، لباس پوشیدن خود را تماشا کنید، صبحانه خوردن، سر کار رفتن، خود را سر کار تماشا کنید، تعامل خود با مردم را تماشا کنید.
اگر با کسی زندگی میکنید، تعامل خود با شخصی که با او زندگی میکنید را تماشا کنید.فقط خودتان را تماشا کنید، در حالی که روزتان را با انجام کارهایی که افراد عادی انجام میدهند، میگذرانید، در حالی که شاد، غمگین، خشمگین، هیجانزده، آرام، بخشنده، دوست دارنده، نامهربان هستید.فقط خودتان را در حال انجام آن تماشا کنید.و دلیل اینکه این بسیار مهم است این است که آن «تو» که «استیو» را روی صحنه تماشا میکند، آن «تو» نیست که روی صحنه است.اینطوری این به شما کمک میکند تا شناسایی خودتان را با خودی که بدن است، رها کنید.
این سطری که پیشتر نقل کردم که «معجزه به ویرانی مینگرد.»پس معجزه این است که شما با عیسی در سالن تئاتر نشستهاید و به ویرانی زندگی خود نگاه میکنید.و آن «تو» که با عیسی در میان تماشاگران نشسته و در حال تماشای رخدادها است، تصمیم گیرنده است.و وقتی با عیسی مینشینید، مشاهدهگر میشوید.تصمیم گیرنده درست اندیش، یک مشاهدهگر است، زیرا نفس را در حال عمل کردن مشاهده میکند.
پس خود را در سالن تئاتر در حال نگاه کردن با عیسی تماشا کنید، معجزه به ویرانی مینگرد، آن ویرانی که زندگی شماست، و به خود یادآوری میکند، یعنی همان نشستن با عیسی، به خود یادآوری میکند که آنچه شما در آنجا میبینید غیرحقیقی است.این همان چیزی است که آن سطر میگوید.این یک سطر شگفتانگیز است.همه باید این سطر را روی آینههای حمام، آینههای دید عقب، یخچالها، کیف پولها و کارتهای اعتباریشان بگذارند، زیرا این چیزی است که به شما کمک میکند تا چشمانداز معناداری را ایجاد کنید که نکته اصلی زندگیتان است.آن نگاه کردن به ویرانی و یادآوری به خودتان است که آنچه میبینید غیرحقیقی است.
ممکن است بسیار واقعی به نظر برسد، همانگونه که بدنها واقعی بنظر میرسند.اما این آن را واقعی نمیکند.این موضوع که آن واقعی به نظر میرسد آن را واقعی نمیکند.تنها چیزی که برای اثباتش نیاز دارید تجربه شما هنگام خواب دیدن در شب است.وقتی شب خواب میبینید، و همه ما در شب خواب میبینیم، در حالی که شما در خواب هستید، خواب میبینید، آنچه در خواب میبینید بسیار واقعی و قابل لمس به نظر میرسد.
شما میتوانید آن را لمس کنید.و تنها زمانی که بیدار میشوید و به یاد میآورید که این فقط یک رؤیاست، آنگاه کم کم محو میشود و متوجه میشوید که چیزی نبود. هیچ اتفاقی نیفتاد.اما در حالی که شما در خواب هستید، به نظر بسیار واقعی دیده و احساس میشود.بنابراین این موضوع بسیار مفید است.این چیزی است که این دوره را کاربردی میکند.
شما فقط یک گفته مشابه را در نظر میگیرید، و صدها و صدها مورد از آنها در تمام دوره پخش شده است، و فقط از آن به عنوان یک فرمول، به عنوان چارچوبی استفاده میکنید که به شما امکان میدهد اکنون معنایی برای زندگی روزمره خود بیابید.دوباره میگویم، از انجام کاری که انجام میدهید دست نکشید.خانوادهتان را به این دلیل که معنوی نیست رها نکنید.شغل خود را به این دلیل که به اندازه کافی معنوی نیست رها نکنید.همه کارهای احمقانهای که مردم انجام میدهند را انجام ندهید، به خصوص کارهای شاگردان دورهای در معجزات را.
عادی باشید.کارهایی را انجام دهید که همه انجام میدهند.دنبال یک رابطه، دنبال یک شغل، دنبال یک خانواده باشید، مراقب بدن خود باشید، هر چه که برای شما معنی دارد.اما در حین انجام این کارها، سعی کنید این تجربه را پرورش دهید - و این نیاز به انضباط و تمرین دارد - سعی کنید تجربه عقب نشستن با عیسی و تماشای خود را پرورش دهید.پس از مدتی، شما واقعاً شروع به دیدن تفاوت خواهید کرد.
و شما قادر خواهید بود تفاوت بین بیننده رؤیا و شمایل رؤیا را تشخیص دهید.شمایل رؤیا شخص روی صحنه است، بدنی که همه کارهای عادی را انجام میدهد.آن شمایل رؤیا است.و بیننده رؤیا کسی است که با عیسی یا روحالقدس که اکنون مشاهدهگر است در میان تماشاگران نشسته است.این تنها کاری است که شما انجام میدهید.
این همان چیزی است که استراتژی نفس را بر هم میزند و وارونه میکند.زیرا آنچه روی صحنه میگذرد، بدن است، تمام دنیا یک صحنه است و همه زنان و مردان صرفاً بازیگر هستند، و آنچه در میان تماشاگران، در سالن تئاتری که با عیسی در آن مینشینید، می گذرد، ذهن است.حال، وقتی میترسید، به جای اینکه به سمت راست رو کنید، جایی که عیسی قرار دارد، به سمت چپ رو میکنید جایی که نفس شما قرار دارد.و وقتی به نفس خود رو میکنید، نفس خیلی سریع باعث میشود فراموش کنید که در سالن تئاتر نشستهاید.و نفس باعث میشود شما باور کنید که واقعاً همان «استیو» روی صحنه هستید، به این معنی که تصمیم گیرنده شما نه تنها دیگر مشاهدهگر نیست، بلکه دیگر تصمیم گیرنده هم نیست.
چون اکنون با گوش دادن به نفس، صدای سمت چپ خود، اکنون به روی صحنه برگشتهاید، با این باور که روی صحنه هستید، تا اینکه در یک جایی بخاطر اتفاقی که افتاده آشفته میشوید، متوجه میشوید که واقعاً چیزی اشتباه است، و سپس به داخل سالن تئاتر برمیگردید و اکنون به سمت راست رو میکنید.بفرما، باربارا.
- تلاش برای جدا کردن تصمیم گیرنده از «باربارا» برای من یک مشکل همیشگی است.بنابراین وقتی حرف از بودن در جای دیگری میزنید، ظاهرا کمک میکند.اما منظورم این است که بیشتر اوقات، از روی این صندلی رفتارم را مشاهده میکنم.و بنابراین، آن کیست؟
سختتر است.گیج کننده میشود.مبهم میشود.بسیار خوب.اگر میتوانستید «باربارا» را تماشا کنید -- فراموش کنید که کجا نشستهاید -- اگر میتوانستید «باربارا» را در حال انجام کارش تماشا کنید و او را قضاوت نکنید، پس باید با عیسی یا روحالقدس در میان تماشاگران باشید.
زیرا نفس همیشه قضاوت میکند.اگر میتوانستید «باربارا» را تماشا کنید - اوه، او دوباره دارد این کار احمقانه را انجام میدهد.او فقط احساس گناه خواهد کرد، او فقط افسرده خواهد شد، او فقط این خواهد بود، او فقط آن خواهد بود، و شما میتوانید آن را تماشا کنید، و بگویید، میدانید، اما او فقط میترسد.او فقط یک دختر کوچک ترسیده است که فکر میکند رستگاری این است، آن است یا چیز دیگر.و شما میتوانید این کار را فقط با این روحیه انجام دهید، سپس هیچ قضاوتی وجود ندارد.
اگر قضاوتی وجود نداشته باشد، نفس نمیتواند وجود داشته باشد.و این به طور خودکار به این معنی است که شما شروع به پرورش تجربه عقب نشستن و تماشای خود کردهاید.اما اگر از خودتان خشمگین میشوید، اگر میترسید، اگر مضطرب میشوید، اگر احساس گناه میکنید، پس متوجه میشوید که این نفس شماست، که به این معناست که در حال نگاه کردن نیستید.اما ببینید، آن به نظر میرسد که بعداً وارد میشود.در حال حاضر، میتوانم احساس کنم که آیا در ذهن درستاندیشم به خودم نگاه میکنم، اما بعد، قضاوت وارد میشود.
بسیار خوب. اما این نیز مفید است.بنابراین اکنون شما تجربهای از نشستن بدون قضاوت کردن را دارید در حالی که به خودتان نگاه میکنید، و سپس به نوعی، قبل از اینکه متوجه شوید، در حال قضاوت کردن هستید.اما پس باید چیزی در شما وجود داشته باشد که میداند شما در حال قضاوت کردن هستید.و چیزی در شماست که میداند دارید قضاوت میکنید، که با مرحله قبلی که قضاوت نمیکردید متفاوت است.خوب، این مفید است.
نفس هرگز به شما اجازه این کار را نمیدهد.و شما فقط به تمرین آن ادامه میدهید.این تنها چیزی است که به زندگی شما معنا خواهد داد.منظورم این است که هیچ چیز اینجا معنایی ندارد.اگر براستی واقعبینانه به آن نگاه کنید، نیازی ندارید که شکسپیر آن را به شما بگوید یا حتی دورهای در معجزات.
فقط ببینید هیچ کاری واقعاً اثربخش نیست.بطور کلی هیچ کاری در بیرون اثربخش نیست و هیچ کاری بطور فردی اثربخش نیست.در نهایت همه میمیرند.پس فایدهاش چیست؟بنابراین کاری که این انجام میدهد این است که معنا میدهد.
به همین دلیل است که درسهای اولیه کتاب کار بسیار مهم هستند، زیرا عیسی سعی دارد شما را تشویق کند که هدف را تغییر دهید.او نمیگوید هیچ چیز در این اتاق معنا ندارد.او میگوید آن هدفی که به این چیزها دادهاید است که آنها را بیمعنا میکند.یک هدف معناداری وجود دارد که در پس هدف بیمعنای نفس پنهان است، اما ابتدا باید به شما یاد داده شود که هدف نفس بیمعنا است.شما باید از تلاش برای اصلاح امور این دنیا و تلاش برای اینکه کارها در دنیا اثربخش شوند دست بردارید.
باید از فریب دادن خود که امیدی برای تغییر معنادار در این دنیا وجود دارد دست بردارید.دنیا ساخته شد تا تغییر معناداری ایجاد نشود.اما ذهن میتواند تغییر کند.و دورهای در معجزات یک دوره آموزشی است که به ما کمک میکند که آگاه شویم تا بتوانیم ذهن خود را تغییر دهیم.این بدان معنا نیست که شما از نظر رفتاری کارهایی را در دنیا انجام نمیدهید.
این به این معناست که شما آن کارها را برای هدف دیگری انجام میدهید.بسیاری از نیکوکاران در دنیا به دلیل نادرست کارهای خوبی انجام میدهند.آنها دلیلهایی برای خاص بودن، دلیلهایی برای تقویت جدایی هستند.میتوان در این دنیا کارهای نیک انجام داد که به نفع مردم دنیا باشد آنگونه که دنیا قضاوت میکند، اما این کارها را از دیدگاهی دیگر انجام داد، دیدگاهی که سعی در تغییر بیرون ندارد، بلکه میخواهد نمونهای ارائه دهد از کسی که درون خود را تغییر داده است، کسی که ذهن خود را تغییر داده است.