ک_۵_۲_۱
M-5.II.1
۱شفا باید دقیقاً به نسبتی اتفاق بیفتد که بی ارزش بودن بیماری تشخیص داده شود.۲یکی نیاز دارد که بگوید: «این کار هیچ سودی برای من ندارد» و او شفا می یابد.۳اما برای گفتن این، ابتدا باید حقایق خاصی را شناخت.۴اولاً، بدیهی است که تصمیمات مربوط به ذهن است، نه بدن.۵اگر بیماری فقط یک رویکرد حل مشکل معیوب باشد، یک تصمیم است.۶و اگر این یک تصمیم است، این ذهن است و نه بدن که آن را می گیرد.۷مقاومت در برابر به رسمیت شناختن این امر بسیار زیاد است، زیرا وجود جهان آنگونه که شما آن را درک می کنید بستگی به این دارد که بدن تصمیم گیرنده باشد.۸اصطلاحاتی مانند "غرایز"، "رفلکس" و مواردی از این دست نشان دهنده تلاش هایی برای اعطای انگیزه های غیرذهنی به بدن هستند.۹در واقع، چنین عباراتی صرفاً مشکل را بیان یا توصیف می کنند.۱۰جوابش را نمی دهند.
ک_۵_۲_۲
M-5.II.2
۱پذیرش بیماری به عنوان یک تصمیم ذهن، برای هدفی که از بدن استفاده می کند، اساس شفا است.۲و این برای شفا در همه اشکال است.۳یک بیمار تصمیم می گیرد که اینطور است و بهبود می یابد.۴اگر تصمیم به بهبودی بگیرد، شفا نخواهد یافت.۵پزشک کیست؟۶فقط ذهن خود بیمار.۷نتیجه آن چیزی است که او تصمیم می گیرد که باشد.۸به نظر می رسد ماموران ویژه به او خدمت می کنند، اما آنها به انتخاب خودش شکل می دهند.۹او آنها را انتخاب می کند تا شکلی ملموس به خواسته های خود بیاورد.۱۰و این است که آنها انجام می دهند، و هیچ چیز دیگر.۱۱آنها در واقع اصلا مورد نیاز نیستند.۱۲بیمار فقط می توانست بدون کمک آنها بلند شود و بگوید: "من هیچ فایده ای برای این کار ندارم."۱۳هیچ نوع بیماری وجود ندارد که یکباره درمان نشود.
ک_۵_۲_۳
M-5.II.3
۱تنها شرط لازم برای این تغییر در ادراک چیست؟۲به سادگی این است؛ تشخیص این که بیماری مربوط به ذهن است و ربطی به بدن ندارد.۳این شناخت "هزینه" دارد؟۴بهای تمام دنیا را می بینید، زیرا دنیا دیگر هرگز بر ذهن حکومت نخواهد کرد.۵زیرا با این شناخت مسئولیت در جایی که به آن تعلق دارد قرار می گیرد. نه با دنیا، بلکه به کسی که به دنیا می نگرد و آن را چنان می بیند که نیست.۶او به آنچه که برای دیدن انتخاب می کند نگاه می کند.۷نه بیشتر و نه کمتر.۸دنیا هیچ کاری با او نمی کند.۹او فقط فکر می کرد که این کار را انجام می دهد.۱۰او با دنیا هم کاری نمی کند، زیرا در مورد آنچه هست اشتباه کرده است.۱۱در اینجا رهایی از گناه و بیماری است که هر دو یکی هستند.۱۲با این حال برای پذیرش این رهایی، بی اهمیت بودن بدن باید ایده قابل قبولی باشد.
ک_۵_۲_۴
M-5.II.4
۱با این ایده درد برای همیشه از بین می رود.۲اما با این ایده تمام سردرگمی ها در مورد خلقت نیز همراه است.۳آیا این از ضرورت ناشی نمی شود؟۴علت و معلول را از یک جهت در توالی واقعی خود قرار دهید و یادگیری جهان را تعمیم و دگرگون خواهد کرد.۵ارزش انتقال یک ایده واقعی پایان یا محدودیتی ندارد.۶نتیجه نهایی این درس یاد خداست.۷گناه و بیماری، درد، فاجعه و این همه رنج الان به چه معناست؟۸بدون هیچ هدفی رفته اند.۹و با آنها نیز تمام اثراتی که به نظر می رسید باعث ایجاد آنها می شود.۱۰علت و معلول اما ایجاد تکرار.۱۱با دید درست خود، بدون تحریف و بدون ترس، بهشت را دوباره برپا می کنند.