م_۱۸_۶_۱

T-18.VI.1

۱هیچ چیز بیرون از تو وجود ندارد.۲این همان چیزی است که تو باید در نهایت یاد بگیری، زیرا این فهمیدنِ این‌ است که ملکوتِ بهشت به تو بازگشته است.۳زیرا خداوند تنها این را آفریده است، و او نه از آن جدا شد و نه آن را جدا از خود رها کرد.۴ملکوت بهشت جایی است که فرزند خداوند سکونت دارد، او که پدر خود را ترک نکرد و جدا از او سکنی نمی‌کند.۵بهشت نه یک مکان است و نه یک وضعیت.۶آن صرفا آگاهی از یگانگی کامل است، و این معرفت که هیچ چیز دیگری وجود ندارد؛ نه چیزی بیرون از این یگانگی، و نه چیز دیگری در درون.

م_۱۸_۶_۲

T-18.VI.2

۱خداوند جز شناخت خود چه چیزی می تواند بدهد؟۲چه چیز دیگری برای دادن وجود دارد؟۳این باور که می توانی چیز دیگری، چیزی خارج از خودت ببخشی و بگیری، به قیمت آگاهی از بهشت و هویتت تمام شده است.۴و شما کاری عجیب تر از آنچه هنوز فکر می کنید انجام داده اید.۵شما احساس گناه خود را از ذهن خود به بدن خود منتقل کرده اید.۶با این حال یک بدن نمی تواند مقصر باشد، زیرا نمی تواند به تنهایی کاری انجام دهد.۷شما که فکر می کنید از بدن خود متنفرید خود را فریب می دهید.۸شما از ذهن خود متنفر هستید، زیرا گناه وارد آن شده است و از ذهن برادرتان جدا می ماند، که نمی تواند انجام دهد.

م_۱۸_۶_۳

T-18.VI.3

۱ذهن ها به هم می پیوندند؛ بدن ها نیستند.۲تنها با اختصاص دادن خصوصیات بدن به ذهن، جدایی ممکن به نظر می رسد.۳و این ذهن است که به نظر تکه تکه و خصوصی و تنها است.۴گناه آن که آن را جدا نگه می دارد، به بدن فرافکنی می شود، بدنی که رنج می برد و می میرد، زیرا مورد حمله قرار می گیرد تا جدایی را در ذهن نگه دارد و نگذارد هویت خود را بداند.۵ذهن نمی تواند حمله کند، اما می تواند فانتزی بسازد و بدن را هدایت کند تا آنها را عملی کند.۶با این حال، هرگز آنچه که بدن انجام می دهد راضی کننده نیست.۷تا زمانی که ذهن باور نکند که بدن واقعاً خیالات خود را اجرا می کند، با افزایش برانگیختگی احساس گناه خود به بدن حمله می کند.

م_۱۸_۶_۴

T-18.VI.4

۱در این حالت، ذهن به وضوح دچار توهم است.۲نمی تواند حمله کند، اما حفظ می کند که می تواند، و از کارهایی که برای آسیب رساندن به بدن انجام می دهد استفاده می کند تا ثابت کند که می تواند.۳ذهن نمی تواند حمله کند، اما می تواند خود را فریب دهد.۴و این تمام کاری است که وقتی معتقد است به بدن حمله کرده است انجام می دهد.۵می تواند احساس گناه خود را آشکار کند، اما آن را از طریق فرافکنی از دست نخواهد داد.۶و اگرچه به وضوح می تواند عملکرد بدن را اشتباه درک کند، نمی تواند عملکرد خود را از آنچه روح القدس آن را تعیین می کند تغییر دهد.۷بدن توسط عشق ساخته نشد.۸اما عشق آن را محکوم نمی‌کند و می‌تواند با محبت از آن استفاده کند، و به آنچه فرزند خداوند ساخته است احترام بگذارد و از آن برای نجات او از اوهام استفاده کند.

م_۱۸_۶_۵

T-18.VI.5

۱آیا نمی خواهید که ابزار جدایی به عنوان ابزاری برای رستگاری تفسیر شود و برای اهداف عشق استفاده شود؟۲آیا از تغییر خیالات انتقام جویانه به رهایی از آنها استقبال نمی کنید و از آن حمایت نمی کنید؟۳ادراک شما از بدن به وضوح می تواند بیمار باشد، اما این را روی بدن قرار ندهید.۴زیرا آرزوی شما برای مخرب ساختن چیزی که نمی تواند نابود کند، نمی تواند هیچ اثر واقعی داشته باشد.۵آنچه خدا آفریده فقط همان چیزی است که او می خواهد و اراده اوست.۶شما نمی توانید اراده او را ویرانگر کنید.۷شما می توانید خیال پردازی هایی بسازید که در آن اراده شما با او در تضاد باشد، اما تمام.

م_۱۸_۶_۶

T-18.VI.6

۱دیوانه وار است که از بدن به عنوان قربانی گناه استفاده کنید، حمله آن را هدایت کنید و آن را برای کاری که می خواهید انجام دهد سرزنش کنید.۲عمل کردن به خیالات غیرممکن است.۳زیرا هنوز هم خیال‌پردازی‌هایی است که می‌خواهید، و هیچ ربطی به کاری که بدن انجام می‌دهد ندارند.۴رویای آنها را نمی بیند، و آنها آن را به یک بدهی تبدیل می کنند که می تواند یک دارایی باشد.۵زیرا خیالات بدن شما را "دشمن" شما کرده است. ضعیف، آسیب پذیر و خیانتکار، شایسته نفرتی است که روی آن سرمایه گذاری می کنید.۶این چگونه به شما خدمت کرده است؟۷شما با این چیزی که از آن متنفرید همذات پنداری کرده اید، ابزار انتقام و منبع درک شده گناه شما.۸شما این کار را با چیزی انجام دادید که معنایی ندارد و آن را مسکن پسر خدا اعلام کردید و آن را بر ضد او برگردانید.

م_۱۸_۶_۷

T-18.VI.7

۱این میزبان خدایی است که تو ساخته ای.۲و نه خدا و نه پسر مقدس او نمی توانند وارد خانه ای شوند که در آن نفرت وجود داشته باشد و شما در آن بذر انتقام، خشونت و مرگ را کاشته اید.۳این چیزی که برای خدمت به گناه خود ساخته اید، بین شما و ذهن های دیگر قرار دارد.۴ذهن ها به هم می پیوندند، اما شما با آنها همذات پنداری نمی کنید.۵شما خود را در زندانی جداگانه محبوس می بینید، حذف شده و دست نیافتنی، ناتوان از دراز کردن دست شما به عنوان دست یافتنی.۶شما از این زندانی که ساخته اید متنفرید و آن را ویران خواهید کرد.۷اما شما نمی‌توانید از آن فرار کنید، و آن را سالم و بدون گناه رها کنید.

م_۱۸_۶_۸

T-18.VI.8

۱اما تنها به این ترتیب می توانید فرار کنید.۲خانه انتقام مال تو نیست. جایی که برای سرکوب نفرت خود اختصاص می‌دهید، زندان نیست، بلکه یک توهم از خودتان است.۳بدن محدودیتی است که بر ارتباطات جهانی تحمیل شده است که خاصیت ابدی ذهن است.۴اما ارتباط داخلی است.۵ذهن به خودش می رسد.۶از قسمت های مختلف که به یکدیگر می رسند تشکیل نشده است.۷بیرون نمی رود.۸در درون خود هیچ محدودیتی ندارد و چیزی خارج از آن وجود ندارد.۹همه چیز را در بر می گیرد.۱۰شما را کاملاً در بر می گیرد. تو درون آن و آن درون تو۱۱هیچ چیز دیگری وجود ندارد، در هیچ کجا یا هرگز.

م_۱۸_۶_۹

T-18.VI.9

۱بدن بیرون از شماست، اما به نظر می رسد که شما را احاطه کرده، شما را از دیگران دور می کند و شما را از آنها و آنها را از شما جدا می کند.۲آنجا نیست.۳هیچ مانعی بین خدا و پسرش وجود ندارد و پسر او را نمی توان از خود جدا کرد مگر در توهم.۴این واقعیت او نیست، اگرچه او معتقد است که چنین است.۵با این حال این تنها در صورتی می تواند باشد که خدا اشتباه می کرد.۶خدا باید به گونه‌ای دیگر خلق می‌کرد و خود را از پسرش جدا می‌کرد تا این امکان را فراهم کند.۷او باید چیزهای متفاوتی خلق می‌کرد و نظم‌های متفاوتی از واقعیت را ایجاد می‌کرد که فقط برخی از آنها عشق بود.۸با این حال عشق باید برای همیشه مانند خودش، برای همیشه تغییر ناپذیر، و برای همیشه بدون جایگزین باشد.۹و همینطور است.۱۰شما نمی توانید سدی در اطراف خود قرار دهید، زیرا خداوند هیچ مانعی بین خود و شما قرار نداده است.

م_۱۸_۶_۱۰

T-18.VI.10

۱می توانید دست خود را دراز کنید و به بهشت برسید.۲شما که دست برادرتان به هم پیوسته اید شروع کرده اید به فراتر از بدن، اما نه به بیرون از خودتان، تا با هم به هویت مشترک خود برسید.۳آیا این ممکن است خارج از شما باشد؟۴جایی که خدا نیست؟۵آیا او جسم است و شما را چنان که نیست و جایی که نمی تواند باشد آفریده است؟۶شما فقط توسط او احاطه شده اید.۷چه حدودی برای شما وجود دارد که او آن را احاطه کرده است؟

م_۱۸_۶_۱۱

T-18.VI.11

۱هر کس چیزی را تجربه کرده است که او آن را حس انتقال به فراتر از خودش می نامد.۲این احساس رهایی بسیار فراتر از رویای آزادی است که گاهی در روابط خاص به آن امید می رود.۳این یک احساس فرار واقعی از محدودیت ها است.۴اگر به معنای واقعی این "حمل و نقل" در نظر بگیرید، متوجه خواهید شد که این یک ناآگاهی ناگهانی از بدن، و پیوستن به خود و چیز دیگری است که در آن ذهن شما بزرگ می شود تا آن را در بر بگیرد.۵وقتی با آن متحد می شوید، بخشی از شما می شود.۶و هر دو کامل می شوند، زیرا هیچکدام جدا از هم تلقی نمی شوند.۷آنچه واقعاً اتفاق می‌افتد این است که توهم آگاهی محدود را کنار گذاشته‌اید و ترس از اتحاد را از دست داده‌اید.۸عشقی که فوراً جایگزین آن می شود به آنچه شما را آزاد کرده است گسترش می یابد و با آن متحد می شود.۹و تا زمانی که این مدت ادامه دارد، شما نسبت به هویت خود نامطمئن نیستید و آن را محدود نمی کنید.۱۰شما از ترس به آرامش فرار کرده اید، هیچ سوالی در مورد واقعیت نپرسیدید، بلکه فقط آن را می پذیرید.۱۱شما این را به جای بدن پذیرفته‌اید و به خود اجازه داده‌اید با چیزی فراتر از آن یکی شوید، فقط به این دلیل که اجازه ندهید ذهنتان توسط آن محدود شود.

م_۱۸_۶_۱۲

T-18.VI.12

۱این می تواند صرف نظر از فاصله فیزیکی بین شما و چیزی که به آن می پیوندید رخ دهد. موقعیت های مربوطه شما در فضا؛ و از تفاوت های شما در اندازه و کیفیت ظاهری.۲زمان مرتبط نیست. می تواند با چیزی گذشته، حال یا پیش بینی شده رخ دهد.۳"چیزی" می تواند هر چیزی و در هر مکانی باشد. یک صدا، یک منظره، یک فکر، یک خاطره و حتی یک ایده کلی بدون اشاره خاص.۴با این حال، در هر صورت، شما بدون رزرو به آن می‌پیوندید زیرا آن را دوست دارید و با آن خواهید بود.۵و بنابراین برای ملاقات با آن عجله می کنید، اجازه می دهید محدودیت هایتان از بین برود، تمام «قوانین» را که بدنتان از آنها تبعیت می کند معلق می کنید و به آرامی آنها را کنار می گذارید.

م_۱۸_۶_۱۳

T-18.VI.13

۱در این فرار اصلاً خشونت وجود ندارد.۲بدن مورد حمله قرار نمی گیرد، بلکه به سادگی به درستی درک می شود.۳شما را محدود نمی کند، صرفاً به این دلیل که آن را نمی خواهید.۴شما واقعاً از آن "برداشته نشده اید". نمی تواند شما را در برگیرد.۵شما به جایی می‌روید که می‌خواهید بود، حس خود را به دست می‌آورید، نه از دست دادن.۶در این لحظات رهایی از محدودیت های فیزیکی، شما بسیاری از آنچه در لحظه مقدس اتفاق می افتد را تجربه می کنید. برداشتن موانع زمان و مکان، تجربه ناگهانی آرامش و شادی، و بالاتر از همه، عدم آگاهی از بدن، و این پرسش که آیا همه اینها ممکن است یا نه.

م_۱۸_۶_۱۴

T-18.VI.14

۱این امکان پذیر است زیرا شما آن را می خواهید.۲گسترش ناگهانی آگاهی که با میل شما به آن اتفاق می افتد، جذابیت مقاومت ناپذیری است که لحظه مقدس دارد.۳شما را فرا می خواند تا خودتان باشید، در آغوش امن آن.۴قوانین محدودیت برای شما برداشته شده است تا شما را به گشایش ذهن و آزادی خوشامد بگوید.۵به این پناهگاه بیایید، جایی که می توانید در آرامش خودتان باشید.۶نه از طریق ویرانی، نه از طریق انفجار، بلکه صرفاً از طریق ذوب آرام.۷زیرا صلح در آنجا به شما می پیوندد، صرفاً به این دلیل که شما مایل بوده اید محدودیت هایی را که برای عشق تعیین کرده اید کنار بگذارید، و در پاسخ به ندای ملایم آن برای صلح، به آن جایی که هست و شما را هدایت کرده است، ملحق شده اید.
دوره‌ای در معجزات

استفاده از مطالب فقط برای مقاصد غیرتجاری و با ذکر منبع بلامانع است.