م_۲۱_۱_۱
T-21.I.1
۱هرگز فراموش نکن که دنیایی که نابینایان «میبینند» باید تصور شود، زیرا آنچه که آن واقعاً همانندش است برای آنها ناشناخته است.۲آنها باید چیزی را دریافت کنند که از گواهانی برای همیشه غیرمستقیم دیده میشود. و دریافتهای خود را در حالی که به خاطر چیزی که نمیشناختند میلغزند و میافتند بازسازی کنند، یا بدون آسیب از درهای باز که میپنداشتند بسته هستند بگذرند.۳و دربارهٔ تو نیز اینگونه ست.۴تو نمیبینی.۵نشانههای تو برای دریافت اشتباه هستند، و بنابراین تو میلغزی و بر روی سنگهایی میافتی که تشخیص ندادی، اما نمیدانی که میتوانی از درهایی بگذری که میپنداشتی بسته هستند، اما در مقابل چشمان نابینا باز ماندهاند و منتظر استقبال از تو هستند.
م_۲۱_۱_۲
T-21.I.2
۱چقدر نابخردانه است تلاش برای قضاوت کردن آنچه که در عوض میتواند دیده شود.۲لازم نیست تصور کنید که جهان چگونه باید باشد.۳قبل از اینکه آن را برای آنچه هست تشخیص دهید باید دیده شود.۴میتوانید به شما نشان داده شود که کدام درها باز هستند و میتوانید ببینید که ایمنی کجاست. و کدام راه به تاریکی و کدام به روشنایی منتهی می شود.۵قضاوت همیشه به شما رهنمودهای غلط می دهد، اما بینش به شما نشان می دهد که کجا بروید.۶چرا باید حدس بزنی؟
م_۲۱_۱_۳
T-21.I.3
۱نیازی به یادگیری از طریق درد نیست.۲و درسهای لطیف با شادی به دست میآیند و با خوشحالی به یاد میآیند.۳آنچه به شما خوشبختی می دهد، می خواهید یاد بگیرید و فراموش نکنید.۴این نیست که شما انکار کنید.۵سوال شما این است که آیا ابزاری که این دوره را یاد میگیرید، لذتی را که وعده داده است را برای شما به ارمغان میآورد؟۶اگر باور داشتید، یادگیری آن مشکلی نداشت.۷شما هنوز یک یادگیرنده خوشحال نیستید زیرا هنوز مطمئن نیستید که بینش بیشتر از قضاوت به شما می دهد و آموخته اید که هر دو را نمی توانید داشته باشید.
م_۲۱_۱_۴
T-21.I.4
۱نابینایان با سازگاری با دنیای خود به آن عادت می کنند.۲آنها فکر می کنند که راه خود را در مورد آن می دانند.۳آنها آن را نه از طریق درسهای شادیبخش، بلکه از طریق نیاز شدید محدودیتهایی که معتقد بودند نمیتوانند بر آن غلبه کنند، آموختند.۴و همچنان با این باور، آن درس ها را عزیز می دانند و به آنها می چسبند زیرا نمی بینند.۵آنها درس ها را نمی فهمند آنها را کور نگه می دارد.۶این را باور نمی کنند.۷و بنابراین آنها دنیایی را که یاد گرفته اند "دیدن" را در تخیل خود نگه می دارند، با این باور که انتخاب آنها این است یا هیچ.۸آنها از دنیایی که از طریق درد آموخته اند متنفرند.۹و هر چیزی که فکر می کنند در آن است به آنها یادآوری می کند که ناقص و به شدت محروم هستند.
م_۲۱_۱_۵
T-21.I.5
۱بنابراین آنها زندگی خود و محل زندگی خود را تعریف می کنند، آنطور که فکر می کنند باید با آن سازگار شوند، از ترس از دست دادن اندکی که دارند.۲و همینطور است برای همه کسانی که بدن را مانند همه دارند و همه برادرانشان می بینند.۳سعی می کنند به یکدیگر برسند و شکست می خورند و باز هم شکست می خورند.۴و خود را با تنهایی تطبیق می دهند و معتقدند که حفظ بدن به معنای پس انداز اندکی است که دارند.۵گوش کنید و سعی کنید فکر کنید که آیا به یاد دارید که اکنون در مورد چه چیزی صحبت خواهیم کرد.
م_۲۱_۱_۶
T-21.I.6
۱گوش کن، شاید تو نشانهای از حالتی دیرین را دریافت کنی که کاملاً فراموش نشده است؛ شاید کم نور، و در عین حال نه کاملاً ناشناخته، مانند ترانهای که مدتها است نام آن فراموش شده است، و موقعیتهایی که در آنها آن را میشنیدی را به هیچ وجه به خاطر نمیآوری.۲تمام ترانه با تو نمانده است، بجز تنها نجوای کوچکی از نوا، که به یک شخص یا مکان یا چیز خاصی متصل نیست.۳اما تو تنها از این بخش کوچک، به یاد میآوری که آن ترانه چقدر دوست داشتنی بود، چقدر محیطی که در آن، آن را میشنیدی شگفتانگیز بود، و چقدر به کسانی که در آنجا بودند و با تو گوش میسپردند عشق میورزیدی.
م_۲۱_۱_۷
T-21.I.7
۱یادداشت ها چیزی نیستند.۲با این حال آنها را نزد خود نگه داشتی، نه برای خودشان، بلکه به عنوان یک یادآوری آرام از آنچه که اگر به یاد بیاوری چقدر برایت عزیز بود، گریه ات می کرد.۳می توانستی به یاد بیاوری، اما می ترسی، با این باور که دنیایی را که از آن زمان آموخته ای از دست می دهی.۴و با این حال می دانید که هیچ چیز در دنیایی که آموخته اید به اندازه این عزیز نیست.۵گوش کن، و ببین آیا ترانهای دیرین را به یاد میآوری که مدتها پیش میشناختی و برایت از هر نوایی که تا کنون به خود آموختی که گرامی بدانی ارزشمندتر بود؟
م_۲۱_۱_۸
T-21.I.8
۱فراتر از بدن، فراتر از خورشید و ستارگان، ورای هر چیزی که میبینی و در عین حال به گونهای آشنا، کمانی از نور زرین وجود دارد که در برابر چشمانت به حلقهای بزرگ و درخشان گسترده میشود.۲و تمام حلقه پیش چشمانت پر از نور میشود.۳لبههای حلقه ناپدید میشوند، و آنچه در آن است دیگر بههیچوجه محصور نیست.۴نور امتداد مییابد و همه چیز را در بر میگیرد، در حالی که تا بیکرانگی گسترش مییابد و تا ابد میدرخشد و هیچ گسست یا محدودیتی در هیچ کجا ندارد.۵در درون آن همه چیز در تداوم کامل به هم پیوسته است.۶و نه میتوان تصور کرد که هیچ چیزی بتواند بیرون باشد، زیرا هیچ جایی وجود ندارد که این نور نباشد.
م_۲۱_۱_۹
T-21.I.9
۱این است رؤیت فرزند خداوند، کسی که تو به خوبی او را میشناسی.۲اینجا است بینایی کسی که پدرش را میشناسد.۳این است خاطرهٔ آنچه تو هستی؛ بخشی از این، با همهٔ آن در درون، و پیوسته به همه با همان اطمینانی که همه در تو پیوستهاند.۴این رؤیت را بپذیر که میتواند این را به تو نشان دهد، و نه بدن را.۵تو این سرود دیرین را میشناسی، و آن را خوب میشناسی.۶هیچچیز به اندازهٔ این سرودِ دیرینِ عشق که فرزند خداوند همچنان برای پدرش میخواند، برای تو عزیز نخواهد بود.
م_۲۱_۱_۱۰
T-21.I.10
۱و اکنون نابینایان میتوانند ببینند، زیرا همان سرودی که به احترام آفریدگارِ خود میخوانند، آنها را نیز ستایش میکند.۲نابیناییای که ساختهاند در برابر خاطرهٔ این سرود تاب نمیآورد.۳و آنها به رؤیت فرزند خداوند نگاه خواهند کرد و به یاد خواهند آورد که او که برایش سرود میخوانند کیست.۴یک معجزه چیست جز این یادآوری؟۵و کیست که در او این یاد نهفته نیست؟۶نور در یکی، آن را در همه بیدار میکند.۷و هنگامی که آن را در برادرت میبینی، برای همه به یاد میآوری.