م_۲۳_۱_۱
T-23.I.1
۱خاطره خداوند به ذهن آرام میآید.۲آن نمیتواند به جایی بیاید که در آن درگیری وجود دارد، زیرا ذهنی که با خودش در جنگ است، لطافت ابدی را به یاد نمیآورد.۳ابزار جنگ وسیله صلح نیست و آنچه که جنگجو به یاد می آورد عشق نیست.۴جنگ غیرممکن است مگر اینکه ایمان به پیروزی گرامی داشته شود.۵تعارض درون شما باید به این معنا باشد که معتقدید نفس قدرت پیروز شدن را دارد.۶دیگر چرا با آن همذات پنداری می کنید؟۷مطمئناً متوجه شدید که نفس با خدا در حال جنگ است.۸یقیناً دشمنی ندارد.۹با این حال، به همان اندازه که اعتقاد ثابت آن قطعی است، دشمنی نیز دارد که باید بر آن غلبه کند و موفق خواهد شد.
م_۲۳_۱_۲
T-23.I.2
۱آیا نمیدانی که جنگ بر علیه خودت جنگ با خدوند است؟۲آیا پیروزی قابل تصور است؟۳و اگر میبود، آیا این پیروزیای است که میخواهی؟۴مرگ خداوند، اگر ممکن میبود، مرگ تو میشد.۵آیا این یک پیروزی است؟۶نفس همیشه به سوی شکست میرود، زیرا میپندارد که پیروزی بر تو ممکن است.۷و خداوند خلاف این میاندیشد.۸این جنگ نیست؛ تنها این باور دیوانهوار است که میتوان به ارادهٔ خداوند حمله کرد و آن را برانداخت.۹ممکن است با این باور خودت را برابر بدانی، اما این هرگز بیش از دیوانگی نخواهد بود.۱۰و ترس در دیوانگی حاکم خواهد شد، و به نظر خواهد رسید که جای عشق را در آنجا گرفته است.۱۱این قصدِ تعارض است.۱۲و برای کسانی که میپندارند این ممکن است، ابزارها واقعی به نظر میرسند.
م_۲۳_۱_۳
T-23.I.3
۱اطمینان داشته باش که ناممکن است خداوند و نفس، یا خودت و آن، هرگز با یکدیگر ملاقات کنند.۲به نظر میرسد که شما یکدیگر را ملاقات میکنید، و پیمانهای عجیب خود را بر مبانیای که هیچ معنایی ندارند ایجاد میکنید.۳زیرا باورهای شما در بدن، منزل برگزیدهٔ نفس، که باور داری منزل تو است به هم میرسند.۴تو در یک اشتباه ملاقات میکنی؛ یک خطا در ارزیابی خودت.۵نفس با توهمی از خودت میپیوندد که با آن تسهیم میکنی.۶و با این حال اوهام نمیتوانند به هم بپیوندند.۷آنها یکسان هستند، و آنها هیچ چیزی نیستند.۸پیوستن آنها در نیستی نهفته است؛ دو تا به اندازهٔ یکی یا هزار تا بیمعنا هستند.۹نفس با هیچ چیزی نمیپیوندد، چون هیچ چیزی نیست.۱۰پیروزیای که میجوید مانند خودش بیمعنا است.
م_۲۳_۱_۴
T-23.I.4
۱برادر، جنگ با خودت تقریباً پایان یافته است.۲پایان سفر در مکان صلح است.۳آیا اکنون صلحی را که در اینجا به تو تقدیم شده است را نمیپذیری؟۴این «دشمن» که به عنوان یک مزاحم برای صلحت با او جنگیدی، در اینجا، در برابر بینایی تو، به دهندهٔ صلحت تبدیل شده است.۵«دشمن» تو خود خداوند بود، که هر گونه تعارض، پیروزی و حملهای برای او به کلی ناشناخته است.۶او تو را کاملاً، تماماً و تا ابد دوست دارد.۷فرزند خداوند در حال جنگ با آفریدگار خود، وضعیتی مضحک است همانند غرش خشمگین طبیعت بر باد، و اعلام اینکه آن دیگر بخشی از خودش نیست.۸آیا طبیعت هرگز میتواند این را محقق کند، و آن را حقیقی سازد؟۹همچنین در اختیار تو نیست که بگویی چه چیزی باید بخشی از تو باشد و چه چیزی جدا نگه داشته شود.
م_۲۳_۱_۵
T-23.I.5
۱جنگ با خودت انجام شد تا به فرزند خداوند بیاموزد که او خودش نیست، و فرزند پدرش نیست.۲برای این منظور، خاطرهٔ پدرش باید فراموش شود.۳آن خاطره در زندگیِ بدن فراموش میشود، و اگر میپنداری که یک بدن هستی، باور خواهی کرد که آن را فراموش کردهای.۴با این حال حقیقت هرگز توسط خودش فراموش نمیشود، و تو آنچه که هستی را فراموش نکردهای.۵تنها یک توهم عجیب از خودت، آرزویی برای پیروزی بر آنچه که هستی، به یاد نمیآورد.
م_۲۳_۱_۶
T-23.I.6
۱جنگ بر علیه خودت تنها نبرد دو وهم است، با تلاش برای متفاوت ساختن آنها از یکدیگر، در این باور که آن یکی که فاتح شود حقیقی خواهد شد.۲هیچ تعارضی میان آنها و حقیقت وجود ندارد.۳و هیچ تفاوتی با هم ندارند.۴هر دو حقیقی نیستند.۵و بنابراین مهم نیست که آنها چه شکلی دارند.۶آنچه آنها را ساخت بیعقل است، و آنها بخشی از آنچه که آنها را ساخت باقی میمانند.۷دیوانگی هیچ تهدیدی برای واقعیت ندارد، و اثری بر آن ندارد.۸اوهام نمیتوانند بر حقیقت پیروز شوند، و به هیچ وجه نمیتوانند آن را تهدید کنند.۹و واقعیتی که انکار میکنند بخشی از آنها نیست.
م_۲۳_۱_۷
T-23.I.7
۱آنچه که به یاد میآوری بخشی از تو است.۲زیرا تو باید همانگونه باشی که خداوند تو را آفرید.۳حقیقت با اوهام نمیجنگد، و اوهام نیز با حقیقت نمیجنگند.۴اوهام تنها با خودشان مبارزه میکنند.۵چون تکه تکه هستند، تکه تکه میکنند.۶اما حقیقت تقسیمناشدنی است، و بسیار فراتر از دسترسی اندک آنها است.۷هنگامی که یاد گرفتی که نمیتوانی در تعارض باشی، آنچه را که میدانی به یاد خواهی آورد.۸یک وهم در مورد خودت میتواند با دیگری نبرد کند، اما جنگ دو وهم حالتی است که در آن هیچ اتفاقی نمیافتد.۹هیچ پیروزمندی وجود ندارد و هیچ پیروزیای وجود ندارد.۱۰و حقیقت تابناک است، جدا از تعارض، دست نخورده و آرام در صلح خداوند.
م_۲۳_۱_۸
T-23.I.8
۱تعارض باید میان دو نیرو باشد.۲آن نمیتواند میان یک قدرت و نیستی وجود داشته باشد.۳هیچ چیزی وجود ندارد که بتوانی به آن حمله کنی و بخشی از تو نباشد.۴و با حمله به آن، تو دو توهم از خودت میسازی، که با هم در تعارض هستند.۵و این زمانی اتفاق میافتد که به هر چیزی که خداوند آفریده است با چیزی جز عشق بنگری.۶تعارض ترسناک است، زیرا آن زایش ترس است.۷با این حال آنچه از نیستی زاده شده است نمیتواند با نبرد به واقعیت برسد.۸چرا میخواهی دنیایت را پر از تعارضهای خودت کنی؟۹بگذار این همه دیوانگی برایت برطرف شود، و در صلح به یاد خداوند رو کن، که همچنان در ذهن آرامت میدرخشد.
م_۲۳_۱_۹
T-23.I.9
۱ببین چگونه تعارضِ اوهام ناپدید میشود هنگامی که نزد حقیقت آورده میشود!۲زیرا آن تنها تا زمانی واقعی به نظر میرسد که به عنوان نبردی میان حقیقتهای متعارض تلقی شود؛ تا فاتح نبرد حقیقیتر، واقعیتر، و غالب بر توهمی باشد که کمتر واقعی بود، و با شکست دادنش به یک توهم تبدیل شد.۳بنابراین، تعارض انتخابی است میان اوهام، یکی به عنوان واقعی تاجگذاری میشود، دیگری مغلوب و مورد نفرت قرار میگیرد.۴در اینجا پدر هرگز به یاد نخواهد آمد.۵با این حال هیچ توهمی نمیتواند به منزل او حمله کند و او را از آنچه برای همیشه به آن عشق میورزد بیرون کند.۶و آنچه او به آن عشق میورزد باید برای همیشه ساکت و در صلح باشد زیرا منزل او است.
م_۲۳_۱_۱۰
T-23.I.10
۱تو که محبوب او هستی یک توهم نیستی، زیرا به اندازهٔ خود او حقیقی و مقدس هستی.۲سکون یقین تو نسبت به او و خودت منزل هر دوی شما است، که به عنوان وجود یگانه ساکن هستید و از هم جدا نیستید.۳دربِ مقدسترین منزل او را بگشا، و بگذار بخشایش تمام اثرات باور به گناه را که خداوند را و فرزندش را با او بیخانهمان نگه میدارد، پاک کند.۴تو در خانهٔ خداوند بیگانه نیستی.۵برادرت را به منزلی که خداوند او را در صفا و صلح قرار داده، و با او ساکن است، پذیرا شو.۶در جایی که عشق سکونت دارد اوهام جایی ندارند، در حالی که عشق تو را از هر چیزی که حقیقی نیست محافظت میکند.۷تو همانند آفریدگار آن نامحدود، در صلح سکونت داری، و همه چیز به کسانی عطا میشود که او را به یاد میآورند.۸روحالقدس مراقب منزل او است، مطمئن از این که صلح آن هرگز مختل نخواهد شد.
م_۲۳_۱_۱۱
T-23.I.11
۱چگونه میتواند مکان خداوند برای آرامش بر علیه خودش شود، و بر آن یگانه که در آنجا ساکن است غلبه کند؟۲و بیندیش که وقتی خانهٔ خداوند خودش را تقسیم شده ادراک کند چه میشود.۳محراب ناپدید میشود، نور کمرنگ میشود، معبد آن یگانهٔ مقدس یک سرای گناه میشود.۴و چیزی جز اوهام به یاد نمیآید.۵اوهام میتوانند تعارض داشته باشند، زیرا شکلهای آنها متفاوت است.۶و آنها تنها برای تعیین اینکه کدام شکل حقیقی است نبرد میکنند.
م_۲۳_۱_۱۲
T-23.I.12
۱وهم، وهم را دیدار میکند؛ حقیقت، خودش را.۲دیدار اوهام به جنگ میانجامد.۳صلح، با نگریستن به خودش، خود را گسترش میدهد.۴جنگ شرطی است که در آن ترس زاده میشود، و رشد میکند و در پی چیرگی است.۵صلح حالتی است که عشق در آن ساکن است، و در پی تسهیم کردن خودش است.۶تعارض و صلح مخالف یکدیگرند.۷جایی که یکی ساکن است، دیگری نمیتواند باشد؛ هر کجا که یکی برود دیگری ناپدید میشود.۸اینچنین یاد خداوند در ذهنهایی که به میدان نبرد اوهام تبدیل شدهاند، پنهان شده است.۹با این حال، آن بسیار فراتر از این جنگ بیمعنا میدرخشد، و آماده است تا به یاد آورده شود هنگامی که طرفدار صلح شوی.