م_۴_۱_۱
T-4.I.1
۱یک آموزگار خوب ایدههای خود را توضیح میدهد و با آموزش دادنشان آنها را تقویت میکند.۲آموزگار و شاگرد در فرایند یادگیری یکسان هستند.۳آنها در یک رتبه یادگیری هستند، و تا زمانی که درسهای خود را تسهیم نکنند اعتقاد وجود نخواهد داشت.۴یک آموزگار خوب باید به ایدههایی که آموزش میدهد ایمان داشته باشد، اما باید یک شرط دیگر را برآورده کند؛ او باید به شاگردانی که ایدهها را ارائه میدهد ایمان داشته باشد.
م_۴_۱_۲
T-4.I.2
۱بسیاری، از ایدههای خود محافظت میکنند زیرا آنها میخواهند از نظامهای فکری خود همانگونه که هستند محافظت کنند، و یادگیری به معنای تغییر است.۲تغییر برای جداشدگان همیشه ترسناک است، زیرا آنها نمیتوانند آن را حرکتی به سوی شفای جدایی تصور کنند.۳آنها همیشه آن را حرکتی به سوی جدایی بیشتر ادراک میکنند، زیرا جدایی نخستین تجربهٔ تغییر برای آنها بود.۴تو بر این باوری که اگر اجازه ندهی هیچ تغییری به درون نفس تو وارد شود، صلح را خواهی یافت.۵این سردرگمی عمیق تنها در صورتی امکانپذیر است که بپذیری یک نظام فکری میتواند بر دو بنیان استوار باشد.۶از نفس هیچ چیز نمیتواند به روح دسترسی داشته باشد، و از روح هیچ چیز نمیتواند به نفس دسترسی داشته باشد.۷روح نه میتواند نفس را تقویت کند و نه از تعارض درون آن بکاهد.۸نفس یک تناقض است.۹خودِ تو و خویشتن خداوند در ضدیت هستند.۱۰آنها در سرچشمه، در جهت و در نتیجه متضاد هستند.۱۱آنها اساساً آشتی ناپذیرند، زیرا روح نمیتواند ادراک کند و نفس نمیتواند بداند.۱۲بنابراین آنها در ارتباط نیستند و هرگز نمیتوانند در ارتباط باشند.۱۳با این وجود، نفس میتواند یاد بگیرد، حتی اگر سازندهٔ آن ممکن است گمراه شود.۱۴با این حال، او نمیتواند از آنچه که به آن جان داده شده، تماماً بیجان را بسازد.
م_۴_۱_۳
T-4.I.3
۱روح نیازی به آموزش دیدن ندارد، اما نفس باید آموزش داده شود.۲یادگیری در نهایت ترسناک ادراک میشود زیرا منجر به تسلیم شدن، و نه نابودی، نفس به نور روح میشود.۳این همان تغییری است که نفس بیگمان از آن میترسد، زیرا در خیرخواهی من سهیم نیست.۴درس من مانند درس تو بود، و چون آن را آموختم میتوانم آن را آموزش دهم.۵من هرگز به نفس تو حمله نخواهم کرد، اما تلاش میکنم به تو بیاموزم که نظام فکری آن چگونه پدید آمد.۶هنگامی که آفرینش حقیقیات را به تو یادآوری میکنم، نفسِ تو نمیتواند جز با ترس پاسخ دهد.
م_۴_۱_۴
T-4.I.4
۱آموزش و یادگیری بزرگترین قدرت تو در حال حاضر هستند، زیرا آنها تو را قادر میسازند تا ذهن خود را تغییر دهی و به دیگران کمک کنی تا ذهن خود را تغییر دهند.۲خودداری از تغییر ذهنت ثابت نخواهد کرد که جدایی رخ نداده است.۳رؤیا بینندهای که به واقعیت رؤیای خود تردید میکند در حالی که هنوز در حال رؤیا دیدن است، ذهن تقسیم شده خود را واقعاً شفا نمیدهد.۴تو رؤیای یک نفس جداگانه را میبینی و به دنیایی که بر آن تکیه دارد باور داری.۵این برای تو بسیار واقعی است.۶تو نمیتوانی با تغییر ندادن ذهنت در موردش آن را باطل کنی.۷اگر مایل باشی تا از نقش نگهبان نظام فکری خود دست بکشی و آن را به روی من بگشایی، آن را با ملایمت تصحیح خواهم کرد و تو را به سوی خداوند باز خواهم گرداند.
م_۴_۱_۵
T-4.I.5
۱هر آموزگار خوبی امیدوار است آنقدر از یادگیری خود به شاگردانش بدهد که روزی دیگر به او نیازی نداشته باشند.۲این تنها هدف حقیقی آموزگار است.۳متقاعد کردن نفس در این مورد غیرممکن است، زیرا این برخلاف تمام قانونهای خودش است.۴اما به یاد داشته باش که قانونها، برای محافظت از تداوم نظامی که قانونگذار به آن باور دارد تنظیم شدهاند.۵طبیعی است که نفس پس از اینکه آن را ساختی سعی در محافظت از خودش داشته باشد، اما طبیعی نیست که بخواهی از قوانینش پیروی کنی مگر اینکه آنها را باور کنی.۶نفس به دلیل طبیعت منشأ خودش نمیتواند این انتخاب را انجام دهد.۷تو به دلیل طبیعت منشأ خودت، میتوانی.
م_۴_۱_۶
T-4.I.6
۱نفسها در هر شرایطی میتوانند برخورد کنند، اما روح اصلاً نمیتواند برخورد کند.۲اگر یک آموزگار را صرفاً به عنوان یک «نفس بزرگتر» درک کنی، میترسی، زیرا بزرگ کردن یک ایگو به معنای افزایش اضطراب در مورد جدایی است.۳من با تو آموزش خواهم داد و با تو زندگی خواهم کرد، اگر با من فکر کنی، اما هدف من همیشه این خواهد بود که در نهایت تو را از نیاز به یک آموزگار رهایی بخشم.۴این برخلاف هدف آموزگار نفس-محور است.۵او به تأثیر نفس خود بر دیگر نفسها توجه دارد و بنابراین تعامل آنها را به عنوان وسیلهای برای حفظ نفس تفسیر میکند.۶اگر این را باور میکردم نمیتوانستم خودم را وقف آموزش دادن کنم، و تو تا زمانی که به آن باور داشته باشی، یک آموزگار فداکار نخواهی بود.۷من همواره به عنوان آموزگاری در نظر گرفته میشوم که باید ستایش یا طرد شوم، اما هیچ یک از این ادراکها را برای خودم نمیپذیرم.
م_۴_۱_۷
T-4.I.7
۱ارزش تو با آموزش دادن یا یادگیری تعیین نمیشود.۲ارزش تو توسط خداوند ثابت شده است.۳تا زمانی که در این مورد مخالفت کنی، هر کاری که انجام میدهید
ترسناک خواهد بود، به ویژه هر موقعیتی که توجه خود را به اعتقاد به برتری و حقارت معطوف میدارد.۴آموزگاران باید صبور باشند و درسهای خود را تا زمانی که آموخته شوند تکرار کنند.۵من مایلم این کار را انجام دهم، زیرا حق ندارم محدودیتهای یادگیری تو را برایت تعیین کنم.۶باز هم، - هیچ چیزی که انجام میدهی یا فکر میکنی، آرزو میکنی یا میسازی برای اثبات ارزش تو ضروری نیست.۷این نکته جز در اوهام جای بحث ندارد.۸نفس تو هرگز در خطر نیست زیرا خداوند آن را نیافریده است.۹روح تو هرگز در خطر نیست زیرا او آن را آفرید.۱۰هرگونه سردرگمی در این مورد، توهم است و تا زمانی که این توهم ادامه دارد، هیچ گونه فداکاری ممکن نیست.
م_۴_۱_۸
T-4.I.8
۱نفس میکوشد از همه موقعیتها به شکلهایی برای ستایش برای خود بهرهبرداری کند تا بر تردیدهای خود غلبه کند.۲تا زمانی که وجودش را باور داشته باشی در تردید باقی خواهد ماند.۳تو که آن را ساختی نمیتوانی به آن اعتماد کنی، زیرا در ذهن درستاندیش خود میفهمی که آن واقعی نیست.۴تنها راهحل عاقلانه این نیست که سعی کنیم واقعیت را تغییر دهی، که در واقع تلاشی ترسناک است، بلکه آن را همانگونه که هست بپذیری.۵تو بخشی از واقعیت هستی، که بدون تغییر در فراتر از دستیابی به نفس تو اما در دسترسی آسان روح است.۶هنگامی که هراسان هستی، آرام باش و بدان که خداوند واقعی است، و تو فرزند محبوب او هستی که خداوند از او خشنود است.۷اجازه نده که نفس تو در این مناقشه کند، زیرا نفس نمیتواند بداند چه چیزی به اندازهٔ تو دور از دسترسش است.
م_۴_۱_۹
T-4.I.9
۱خداوند عامل ترس نیست.۲شما هستید.۳شما خلق کردن را بر خلاف او انتخاب کرده اید، و بنابراین برای خود ترس ایجاد کرده اید.۴شما در آرامش نیستید زیرا وظیفه خود را انجام نمی دهید.۵خداوند کارکرد بسیار والایی به شما داده که ملاقات نمی کنید.۶نفس شما ترسیدن را به جای ملاقات با آن انتخاب کرده است.۷وقتی بیدار می شوید نمی توانید این را درک کنید، زیرا به معنای واقعی کلمه باورنکردنی است.۸اکنون باور نکردنی را باور نکنید.۹هر تلاشی برای افزایش باورپذیری آن صرفاً به تعویق انداختن امر اجتناب ناپذیر است.۱۰کلمه " اجتناب ناپذیر " برای نفس ترسناک است ، اما برای روح شادی آور است.۱۱خدا اجتناب ناپذیر است و شما نمی توانید از او دوری کنید تا او از شما دوری کند.
م_۴_۱_۱۰
T-4.I.10
۱نفس از سرور روح میترسد، زیرا هنگامی که آن را تجربه کردی از تمام محافظت از نفس دست خواهی کشید، و کاملاً بینیاز از سرمایهگذاری در ترس خواهی بود.۲سرمایهگذاری تو در حال حاضر عظیم است زیرا ترس یک گواه برای جدایی است، و نفس تو خوشحال میشود وقتی به آن گواه میدهی.۳آن را پشت سر بگذار!۴به آن گوش نده و آن را حفظ نکن.۵تنها به خداوند گوش فرا بده، که به اندازهٔ روحی که آفرید از فریب ناتوان است.۶خودتان را رها کنید و دیگران را رها کنید.۷تصویر نادرست و ناشایست از خود را به دیگران ارائه نکنید و خودتان چنین تصویری از آنها را نپذیرید.
م_۴_۱_۱۱
T-4.I.11
۱نفس برای تو خانهای فرسوده بنا کرده است که هیچ سرپناهی به تو نمیدهد، زیرا طور دیگری نمیتواند بنا کند.۲سعی نکن این خانه سُست را پابرجا نگه داری.۳ضعف آن قدرت تو است.۴تنها خداوند میتواند خانهای بسازد که شایسته آفرینشهای او باشد، که تصمیم گرفتهاند با سلب مالکیت از خودشان آن را خالی بگذارند.۵با این حال خانه او برای همیشه پابرجا خواهد بود، و برای تو آماده است هر زمان که انتخاب کنی وارد آن شوی.۶از این میتوانی کاملاً مطمئن باشی.۷خداوند به همان اندازه فاقد قابلیت آفریدن فانی است که نفس در ساختن ابدی ناتوان است.
م_۴_۱_۱۲
T-4.I.12
۱با نفس خود نمی توانید کاری برای نجات خود یا دیگران انجام دهید، اما با روح خود می توانید هر کاری را برای نجات هر دو انجام دهید.۲فروتنی درسی برای نفس است نه برای روح.۳روح فراتر از فروتنی است، زیرا درخشندگی آن را می شناسد و با خوشحالی نور خود را در همه جا می تاباند.۴فروتنان زمین را به ارث خواهند برد، زیرا نفس هایشان فروتن است و این به آنها درک واقعی تری می دهد.۵ملکوت بهشت حق روحی است که زیبایی و وقار آن بسیار فراتر از شک، فراتر از درک است و تا ابد به عنوان نشانه محبت خداوند نسبت به آفریده هایش که کاملاً شایسته او و فقط او هستند، باقی می ماند.۶هیچ چیز دیگر آنقدر شایسته نیست که هدیه ای برای مخلوق خود خدا باشد.
م_۴_۱_۱۳
T-4.I.13
۱اگر بخواهی من خودت را جایگزین می کنم، اما روحت را هرگز.۲یک پدر می تواند با خیال راحت فرزندی را به برادر بزرگتری بسپارد که خود را مسئول نشان داده است، اما این شامل هیچ سردرگمی در مورد منشاء کودک نیست.۳برادر می تواند از بدن کودک و نفس او محافظت کند، اما چون این کار را می کند خود را با پدر اشتباه نمی گیرد.۴فقط می توان بدن و نفس تو را به من سپرد زیرا این به تو امکان می دهد نگران آنها نباشی و به من اجازه می دهد بی اهمیت بودن آنها را به تو بیاموزم.۵اگر خودم یک بار وسوسه نشده بودم که به آنها ایمان بیاورم، نمی توانستم اهمیت آنها را برای شما درک کنم.۶بیایید با هم این درس را بیاموزیم تا بتوانیم با هم از آنها رهایی پیدا کنیم.۷من به آموزگاران فداکار نیاز دارم که در هدف من برای شفای ذهن سهیم باشند.۸روح بسیار فراتر از نیاز به حفاظت تو یا من است.۹این را به خاطر بسپار:
۱۰در این دنیا تو نیازی به مصیبت نداری زیرا من بر دنیا غلبه کردهام.۱۱به همین دلیل است که باید شادمانی کنی.