د_ب۲_۵_۱
W-pII.5.1
۱بدن حصاری است که فرزند خداوند تصور میکند ساخته است، تا بخشهایی از خویشتنش را از بخشهای دیگر جدا کند.۲او می پندارد که درون این حصار زندگی میکند، تا با پوسیدن و فروپاشی آن بمیرد.۳زیرا درون این حصار او میپندارد که از عشق مصون است.۴در یکسانپنداری خود با مصونیتش، او خودش را به عنوان چیزی میبیند که مصونیتش است.۵دیگر چگونه او میتواند مطمئن باشد که درون این بدن باقی میماند، در حالیکه عشق را بیرون نگه میدارد؟
د_ب۲_۵_۲
W-pII.5.2
۱این بدن باقی نخواهد ماند.۲اما این را او به عنوان مصونیتی مضاعف میبیند.۳زیرا بیدوامی فرزند خداوند«گواه» بر این است که حصارهایش عمل میکنند، و وظیفهای را که ذهنش به آنها محول کرده است انجام میدهند.۴زیرا اگر یگانگی او همچنان دست نخورده باقی میماند، چه کسی میتوانست حمله کند، چه کسی میتوانست مورد حمله قرار گیرد؟۵چه کسی میتوانست پیروز باشد؟۶چه کسی میتوانست طعمه او باشد؟۷چه کسی میتوانست قربانی باشد؟۸چه کسی قاتل باشد؟۹و اگر او نمیمرد، چه «گواهی» وجود دارد که فرزند ابدی خداوند میتواند تباه شود؟
د_ب۲_۵_۳
W-pII.5.3
۱این بدن یک رؤیا است.۲مانند دیگر رؤیاها گاه به نظر میرسد شادمانی را تصویر میکند، اما میتواند کاملا ناگهانی به ترس باز گردد، جایی که هر رؤیایی از آن زاده میشود.۳زیرا فقط عشق در حقیقت میآفریند، و حقیقت هرگز نمیتواند بترسد.۴ساخته شده برای ترسان بودن، این بدن باید به هدفی که به آن داده شده خدمت کند.۵اما ما میتوانیم این هدف را که بدن از آن اطاعت خواهد کرد تغییر دهیم، با تغییر دادن آنچه در مورد قصدش میاندیشیم.
د_ب۲_۵_۴
W-pII.5.4
۱این بدن وسیلهای است که توسط آن فرزند خداوند به عقلانیت باز میگردد.۲گرچه ساخته شد تا او را در جهنم بدون راه فرار محصور کند، اما هدف بهشت با طلب جهنم جایگزین شده است.۳و فرزند خداوند دستش را دراز میکند تا به برادرش برسد، و به او کمک کند که در طول راه به همراهش گام بردارد.۴اینک این بدن مقدس است.۵اینک این بدن به شفای آن ذهن که برای کشتنش ساخته شد، خدمت میکند.
د_ب۲_۵_۵
W-pII.5.5
۱تو خود را با آنچه که میپنداری تو را مصون خواهد ساخت، یکسان خواهی دانست.۲هرچه بتواند باشد، باور خواهی کرد که با تو یگانه است.۳امنیت تو در حقیقت نهفته است، و نه در دروغها.۴عشق مصونیت تو است.۵ترس وجود ندارد.۶خود را با عشق یکسان بدان، و مصون هستی.۷خود را با عشق یکسان بدان، و در منزل هستی.۸خود را با عشق یکسان بدان، و خویشتنت را بیاب.