دورهای در معجزات | ۱۳ بهمن ۱۳۹۹
۱۲ بهمن ۱۳۹۹
دورهای در معجزات
گاه برمیگردد و باز بیشتر پیش میرود، یا شاید مدتی به عقب گام بردارد و دوباره به مسیر برگردد.
اما شفا موهبت کسانی است که آماده شدهاند تا بیاموزند که هیچ دنیایی وجود ندارد و میتوانند این درس را اکنون بپذیرند.آمادگی آنها این درس را در شکلی که بتوانند آن را درک کنند و تشخیص دهند، برای آنها به ارمغان میآورد.
دورهای در معجزات | ۱۲ بهمن ۱۳۹۹
۱۱ بهمن ۱۳۹۹
دورهای در معجزات
ایدهها سرچشمه خود را ترک نمیکنند، و تنها چنین مینماید که اثراتشان از آنها جدا میباشند.ایدهها به ذهن تعلق دارند.آنچه به بیرون فرافکنی شده است، و بیرون از ذهن به نظر میرسد، به هیچ وجه در بیرون نیست، بلکه اثری است از آنچه که در درون است، و سرچشمه خود را ترک نکرده است.
«دوره ای در معجزات» چه میگوید؟
۲۹ دی ۱۳۹۹
دورهای در معجزات
هیچ چیز واقعی نمیتواند تهدید شود.
هیچ چیز غیرواقعی وجود ندارد.
در این صلح خداوند نهفته است.
دورهای در معجزات اینگونه آغاز میشود.آن بین واقعی و غیرواقعی؛ بین معرفت و ادراک؛ تفاوت اساسی قائل میشود.معرفت حقیقت است، تحت یک قانون؛ قانون عشق یا قانون خداوند.حقیقت تغییرناپذیر، جاودان و بیابهام است.میتواند ناشناخته بماند، اما نمیتواند تغییر داده شود.آن شامل همه چیزهایی است که خداوند آفریده است و تنها آنچه او آفریده واقعی است.این فراتر از آموختن است چون فراتر از زمان و فرایند است.آن متضادی ندارد؛ هیچ آغاز و پایانی ندارد.صرفاً هست.
دنیای ادراک، در مقابل، دنیای زمان، تغییر، آغازها و پایانها است.اساس آن تفسیر است نه واقعیتها.آن دنیای تولد و مرگ است، دنیایی که بر اساس باور به کمبود، دست دادن، باور به جدایی و مرگ بنا شده است.این دنیایی است که آموخته میشود نه آنکه داده شود، در ارزش ادراکاتش گزینشی، در عملکردخود ناپایدار و در تفاسیر غیردقیق است.
از معرفت و ادراک به ترتیب، دو سیستم متفاوت فکری پدید میآیند که از هر لحاظ متضاد هم هستند.در قلمرو معرفت هیچ اندیشهای جدا از خداوند وجود ندارد، چون خداوند و آفرینشش در یک اراده سهیم هستند.اما، دنیای ادراک، از باور به تضادها و ارادههای جداگانه و درگیری همیشگی با یکدیگر و با خداوند ساخته شده است.آنچه ادراک میبیند یا میشنود به ظاهر واقعی مینماید چون فقط اجازه آگاهی از آنچه که با خواست ادراک کننده تطبیق دارد را میدهد.این به دنیای اوهام منجر میشود، دنیایی که درست به همین دلیل غیرواقعی بودن نیاز به دفاع مداوم دارد.
هنگامی که تو در دنیای ادراک گیر افتادهای، تو در یک رؤیا گرفتار شدهای.تو قادر نیستی بدون کمک نجات یابی، زیرا هر چه خواست به تو نشان میدهد بر واقعی بودن این رؤیا گواهی میدهد.خداوند پاسخ را داده است، تنها راه برونرفت و یاریگر حقیقی.این وظیفهی آوای او، روحالقدس، است تا بین دو دنیا میانجیگری کند.او میتواند این کار را بکند چون او حقیقت را میداند و در عین حال اوهام ما را نیز میشناسد، اما بدون این که آنها را باور کند.هدف روحالقدس این است که به ما کمک کند که از دنیای رؤیا نجات یابیم با آموزش نحوه معکوس کردن تفکرمان و فراموش کردن خطاهایمان.بخشایش، کمک آموزشی روحالقدس برای معکوس نمودن تفکر است.با این حال، این دوره تعریف خودش را از چیزی که بخشایش واقعاً هست ارائه میدهد همانطور که دنیا را به شیوه خود تعریف میکند.
دنیایی که میبینیم صرفا انعکاس مرجع درونیمان - ایده های قالب، آرزوها و احساسات درون ذهنمان است.«فرافکنی ادراک را میسازد» ( متن، صفحه ۴۴۵).ما ابتدا به درون نگاه میکنیم و تصمیم میگیریم که چگونه دنیایی را میخواهیم ببینیم و سپس آن دنیا را به بیرون فرافکنی میکنیم و همانطور که آن را میبینیم آن را حقیقت میبخشیم.ما آن را با تفسیرهایمان از آنچه که در حال دیدن هستیم، حقیقی میکنیم.اگر از ادراک برای توجیه خطاهایمان-خشممان، انگیزهمان برای حمله، فقدان عشق به هر شکلی-استفاده کنیم، ما دنیایی شرور، مخرب، متنفر، حسود و ناامید را میبینیم.همهی اینها چیزهایی است که باید بیاموزیم که ببخشیم نه بخاطر اینکه ما «خوبیم» یا «خیرخواهیم» بلکه بخاطر اینکه آنچه میبینیم حقیقی نیست.ما دنیا را با دفاعهای پیچیده خود تحریف کردهایم و به همین دلیل چیزی را میبینیم که وجود ندارد.وقتی که مایاد بگیریم خطاهای ادراکی خودمان را تشخیص دهیم، ما همچنین خواهیم آموخت که از آنها صرف نظر کنیم یا به عبارتی «ببخشیم».در همان زمان ما در حال بخشیدن خودمان هستیم و به خودی که خداوند در ما و به عنوان ما آفریده، در آنسوی مفاهیم تحریف شده درباره خود نگاه میکنیم.
گناه، به عنوان «فقدان عشق» تعریف میشود(متن صفحه ۱۱).از آنجائیکه عشق همه آنچه که هست میباشد، گناه در نگاه روحالقدس یک خطا است که باید اصلاح شود نه یک شرارت که باید مجازات شود.احساس بیکفایتی ما، ضعف و ناقص بودن از باور قوی به «اصل کمبود» نشأت میگیرد که بر تمامی دنیای اوهام حاکم است.از این نقطه نظر، ما در دیگران به دنبال آن چیزی هستیم که احساس میکنیم در خودمان میخواهیم.ما به دیگری «عشق» میورزیم تا برای خودمان چیزی بگیریم.این، در واقع، چیزی است که در دنیای رؤیا عشق خوانده میشود.خطایی بزرگتر از این وجود ندارد ، چون عشق قادر نیست چیزی را طلب کند.
تنها ذهنها هستند که واقعا میتوانند به هم بپیوندند و آنچه را که خداوند پیوند داده هیچ انسانی نمیتواند جدا کند.(متن صفحه ۳۵۶).با این وجود، فقط در سطح ذهن مسیحا است که اتحاد واقعی ممکن است و در واقع، هرگز از بین نرفته است.«من کوچک» به دنبال آن است که خودش را با تأیید بیرونی، مالکیت بیرونی و «عشق» بیرونی تقویت کند.آن خویشتن که خداوند آفرید به هیچ چیزی نیاز ندارد.برای همیشه کامل، در امنیت، عاشق و معشوق است.این خویشتن میخواهد که سهیم کند به جای آنکه بگیرد؛ میخواهد که گسترش دهد به جای اینکه فرافکنی کند.هیچ نیازی ندارد و میخواهد به خاطر آگاهی مشترکشان از فراوانی به دیگران بپیوندد.
روابط ویژهی این دنیا ویرانگر، خودخواهانه و به طرز بچگانهای نفس محور هستند.اما، اگر به روحالقدس سپرده شوند این روابط میتوانند به مقدسترین چیزهای روی زمین تبدیل شوند-معجزاتی که راه بازگشت به بهشت را نشان میدهند.دنیا روابط ویژهاش را، به عنوان آخرین سلاح خود برای جدا کردن و نمایش جدایی استفاده میکند.روحالقدس این روابط را به درسهایی کامل برای بخشایش و بیداری از این رؤیا تبدیل میکند.هر کدام فرصتی است که اجازه میدهد ادراک شفا یابد و خطاها تصحیح شوند.هر کدام فرصتی دیگر برای بخشیدن خود به وسیله بخشیدن دیگری است.و هر کدام دعوتی دیگر برای روحالقدس و برای یادآوری خداوند میشود.
ادراک یک کارکرد بدن است، و بنابراین نشان دهنده یک محدودیت در آگاهی است.ادراک از طریق چشمان بدن میبیند و از طریق گوشهای بدن میشنود.آن واکنشهای محدودی که بدن میسازد را بر میانگیزد.بدن به ظاهر بسیار خودانگیخته و مستقل است، اما در واقع تنها به تمایلات ذهن پاسخ میدهد.اگر ذهن بخواهد از آن به عنوان وسیله حمله به هر شکلی استفاده کند، طعمهای برای بیماری، پیری و فرسودگی خواهد شد.اگر ذهن در عوض هدف روحالقدس برای بدن را بپذیرد، آن وسیلهای مفید برای ارتباط با دیگران است، و تا وقتی که مورد نیاز است آسیبناپذیر خواهد بود، و زمانی که کارش به پایان رسید به آرامی کنار گذاشته میشود.آن به خودی خود، مانند همه چیزها در دنیای ادراک خنثی است.اینکه آیا برای هدفهای نفس یا برای هدفهای روحالقدس بکار رود کاملا به آنچه که ذهن میخواهد بستگی دارد.
متضاد دیدن از طریق چشمان بدن، رؤیت مسیحایی است که قدرت را به جای ضعف، وحدت را به جای جدایی و عشق را به جای ترس منعکس میکند.متضاد شنیدن با گوشهای بدن، ارتباط از طریق آوای برای خداوند یا روحالقدس است، که در هر یک از ما وجود دارد.آوای او به نظر دور و به سختی قابل شنیدن است، زیرا صدای نفس، که به جای خود کوچک و جدا شده صحبت میکند، به نظر بسیار بلندتر است.این در واقع برعکس است.روحالقدس با شفافیت خالی از اشتباه و جذابیت قاطعانه صحبت میکند.هیچ کس که خودش را با بدن یکسان نداند، نه میتواند نسبت به پیامهای رهایی و امیدبخش او ناشنوا باشد، و نه میتواند در پذیرش شادیبخش رؤیت مسیحایی در مبادله شادمانه با تصویر رقتبار از خودش، شکست بخورد.
رؤیت مسیحایی، هدیه روحالقدس، جایگزین خداوند است برای توهم جدایی و باور به واقعیت داشتن گناه، احساس گناه و مرگ.آن اصلاح همه خطاهای ادراک، و آشتی دادن متضادهای ظاهری است که بر اساس آن این دنیا بنا نهاده شده است.نور مهربانش همه چیز را از نقطه نظر دیگری نشان میدهد، با بازتاب دادن سیستم فکری برخاسته از معرفت است و بازگشت به خداوند را نه تنها ممکن بلکه اجتنابناپذیر میسازد.آنچه که تاکنون به عنوان بیعدالتی شخصی نسبت به شخصی دیگر پنداشته میشد، اکنون تبدیل به دعوتی برای یاری و اتحاد میگردد.گناه، بیماری و حمله به عنوان درکهای نادرستی دیده میشوند که خواستار درمان از طریق عشق و لطافت هستند.سپرها پایین گذاشته میشوند، زیرا جایی که هیچ حملهای نیست نیازی به آنها نیست.نیازهای برادرانمان تبدیل به نیازهای خودمان میشوند، زیرا آنها همراهان سفر ما به سوی خداوند هستند.بدون ما آنها راهشان را گم خواهند کرد.بدون آنها ما هرگز راه خودمان را پیدا نخواهیم کرد.
بخشایش در بهشت ناشناخته است، جایی که نیاز به آن غیرقابل تصور است.با این حال، در این دنیا، بخشایش یک تصحیح ضروری برای تمام اشتباهاتی است که انجام دادهایم.تقدیم بخشایش تنها راهی است که ما میتوانیم آن را بدست بیاوریم، زیرا آن بازتاب قانون بهشت است که دادن و دریافت کردن یکسان هستند.بهشت حالت طبیعی همه فرزندان خداوند است همانگونه که او آنان را آفرید.چنین است واقعیت آنان تا ابد.این واقعیت تغییر نکرده است زیرا فراموش شده است.
بخشایش وسیلهای است که ما توسط آن به یاد خواهیم آورد.از طریق بخشایش تفکر دنیا معکوس میشود.دنیای بخشوده شده به دروازه بهشت تبدیل میشود، زیرا با رحمتش سرانجام میتوانیم خودمان را ببخشیم.آن هنگام که هیچ کس را در زندان گناه اسیر نکنیم، آزاد میشویم.با تشخیص دادن مسیحا در همه برادرانمان، حضور او را در خودمان تشخیص میدهیم.با فراموش کردن همه ادراکات نادرست، و در حالی که هیچ چیزی از گذشته ما را اسیر نکرده باشد، میتوانیم خداوند را به یاد آوریم.آموختن نمیتواند از این فراتر برود.زمانی که ما آماده باشیم، خداوند خودش گام پایانی را در بازگشتمان بسوی او برخواهد داشت.
«دورهای در معجزات» چگونه پدید آمد؟
۲۸ دی ۱۳۹۹
دورهای در معجزات
دورهای در معجزات با تصمیم ناگهانی دو تن برای به هم پیوستن در یک هدف مشترک آغاز شد.نام آنها هِلِن شاکمن و بیل تدفورد بود که استادان روانشناسی درمانی در کالج پزشکان و جرّاحان دانشگاه کلمبیای نیویورک بودند.اهمیتی ندارد که آنها چه کسانی بودند، جز اینکه داستان آنها نشان دهنده این است که با خداوند همه چیز امکانپذیر است.آنها به هیچ روی انسانهای معنوی نبودند.رابطه آنها با هم دشوار و اغلب پرتنش بود، و شأن و مقبولیّت فردی و شغلی برایشان اهمیت داشت.در کل، آنها سرمایهگذاری قابل توجهی در ارزشهای دنیوی داشتند.زندگی آنها به سختی با آنچه که مورد تأیید دورهای در معجزات است،همخوانی داشت.هِلِن، کسی که دورهای در معجزات را دریافت کرد، خود را اینگونه توصیف میکند:
«روانشناس،مدرس،محافظهکار در تئوری و منکر خداوند در باور، من در یک جایگاه معتبر و بسیار بالای علمی مشغول بکار بودم.و آنگاه چیزهایی اتفاق افتاد که آغازگر زنجیرهای از رخدادهایی بود که هرگز نمیتوانستم پیش بینی کنم.رئیس دپارتمان من بطور غیرمنتظرهای اعلام کرد که از احساسات خشمآلود و پرخاشگرانهای که روش و رفتار ما منعکس میکرد، خسته است و چنین نتیجهگیری کرد که باید راه دیگری باشد.درست بهنگام، من پذیرفتم که در یافتن آن راه دیگر او را یاری کنم.روشن است که این دوره، آن راه دیگر است.»
اگر چه قصد آنها جدی بود ولی دشواری بزرگی برای آغاز کردن اقدام مشترک خود داشتند.اما آنها به روحالقدس «اندک ارادهمندی» را نشان داده بودند، و همانگونه که دورهای در معجزات بارها تاکید میکند، این برای روحالقدس کافیست تا او را قادر سازد تا هر وضعیّتی را برای اهداف خود بکار گیرد و توان خود را برای آن فراهم کند.
ادامه شرح حال توسط هِلِن:
«پیش از آغاز واقعی نوشتن، سه ماه تکان دهنده گذشت، که در مدت آن بیل پیشنهاد کرد که رؤیاهای بسیار نمادین خود و توصیف تصویرهای غریبی را که بر من نمایان میشدند، را بنویسم.اگرچه تا آن زمان من با آن رخدادهای غیرمنتظره خو گرفته بودم، ولی هنگامی که نوشتم «این دورهای در معجزات است» باز هم بسیار غافلگیر شدم.آن جمله مقدّمه من بر آن آوای قدسی بود.آوایی که صدایی تولید نمیکرد ولی به نظر میرسید که در حال دادن یک املای سریع و درونی به من بود، که آن را در دفترچه یادداشت خود نوشتم.این نوشتن هرگز خودکار نبود.ممکن بود در هر زمان متوقف شود و آنگاه دوباره از سرگرفته شود.آن وضعیت برای من بسیار ناخوشایند بود، ولی هرگز بطور جدّی متوقف نشدم.گویی به نوعی یک وظیفه ویژه داشتم که در جایی پذیرفته بودم آن را کامل کنم.آن نمایانگر یک اقدام و همکاری واقعی بین من و بیل بود، و من مطمئن هستم که بخش زیادی از بزرگی و اهمیت کار در آن همکاری نهفته است.من آنچه را که آن آوای قدسی میگفت، مینوشتم و روز بعد آن را برای بیل میخواندم و او آن را بر اساس املای من تایپ میکرد.از نظر من او نیز وظیفهی ویژهی خود را داشت.بدون تشویق و حمایت او من هرگز نمیتوانستم وظیفهی خود را به انجام رسانم.تمام فرایند هفت سال طول کشید.ابتدا «متن» بوجود آمد، سپس «درسنامه برای دانشآموزان» و سرانجام «کتاب راهنمای آموزگاران» پدید آمد.تنها تغییرات بسیار اندکی انجام شده است.عنوان های فصلها و عنوانهای فرعی در متن وارد شدهاند، و برخی از مرجعهای شخصی که در آغاز رخ دادند، حذف شدهاند.به جز این موارد، مطلب اساساً بدون تغییر است.
نام کسانی که با همکاری هم این دوره را ضبط و نگاشتند بر روی جلد دوره ظاهر نمیشود، زیرا این دوره میتواند و باید مستقل و با تکیه بر خود بماند.مقصود آن تبدیل شدن به زمینهای برای ایجاد یک آیین مذهبی دیگر نیست.یگانه هدف آن فراهم کردن راهی است که در آن برخی از مردم خواهند توانست آموزگار درونی خود را بیابند.»
«دورهای در معجزات» چیست؟
۲۸ دی ۱۳۹۹
دورهای در معجزات
همانگونه که عنوان آن بیان میکند، این دوره به طور کلی به عنوان یک ابزار آموزشی آراسته شده است.این دوره شامل سه کتاب است: یک متن ۶۶۹ صفحهای، یک درسنامه برای دانش آموزان که ۴۸۸ صفحه است، و یک راهنمای آموزگاران که ۹۲ صفحه است.ترتیب استفادهی دانشآموزان از این کتابها ، و روشی که آنها این کتابها را مطالعه میکنند، به نیازهای خاص و ترجیهات آنها بستگی دارد.
برنامهی آموزشی که این دوره پیشنهاد میدهد، به دقت اندیشیده شده، و گام به گام، در هر دو سطح نظری و عملی توضیح داده شده است.این دوره بر کاربرد عملی به جای نظریهپردازی و تجربه کردن به جای الهیات تاکید دارد.بطور ویژه بیان میکند که «یک الهیات واحد جهانی غیرممکن است، ولی یک تجربه واحد جهانی نه تنها امکانپذیر است بلکه ضروری نیز هست» ( راهنمای آموزگاران، صفحه ۷۷).اگرچه این دارای بیان مسیحی است ولی به زمینههای معنوی جهانی میپردازد.این دوره تاکید میکند که تنها یک نسخه از برنامه آموزشی جهانی است.نسخههای بسیارِ دیگری هم وجود دارند، که این دوره تنها از نظر شکل ظاهری با آنها فرق دارد.در پایان همهی آنها به خداوند ختم میشوند.
کتاب متن عمدتاً نظری است، و مفاهیمی را که سیستم فکری این دوره بر آنها بنا نهاده شده است را ارائه میکند.ایده های آن دربردارنده بنیانهایی برای درسهای درسنامه است.بدون کاربرد عملی درسهایی که درسنامه فراهم میکند، کتاب متن بیشتر در حدّ یک سری ایدههای گنگ باقی خواهد ماند، که به سختی برای دستیابی به هدف این دوره که وارونه کردن سیستم فکری است، کفایت میکند.
درسنامه شامل ۳۶۵ درس است که هر کدام برای یک روز از ۳۶۵ روز سال است.در عین حال الزامی وجود ندارد که حتما درسها در بازه زمانی یک سال انجام شوند، یک نفر ممکن است بخواهد بیشتر از یک روز را با یک درس خاص که برایش خوشآیند است، بماند.تنها الزامی که توصیه شده، این است که بیشتر از یک درس در روز نباید انجام شود.طبیعت عملگرای درسنامه در مقدمهای که برای درسها دارد، برجسته شده است، که به جای سرسپردگی و تعهد پیشاپیش به یک هدف معنوی، بر تجربه کردن از طریق عمل نمودن تاکید میکند:
باور کردن برخی از ایدههایی که این درسنامه معرفی میکند، برای تو سخت است، و برخی دیگر ممکن است کاملا تکان دهنده به نظر برسند.این اهمیت ندارد.صرفا از تو خواسته شده است که آنها را همانگونه که راهنمایی میشوی، به کار ببری.به هیچ روی از تو خواسته نشده که آنها را قضاوت کنی.فقط از تو خواسته شده که آنها را بکار ببری.آنچه که به آنها برای تو معنا میدهد، به کار بردن آنها است که به تو نشان خواهد داد آنها درست هستند.
تنها این را به یاد داشته باش؛ نیازی نیست این ایدهها را باور بکنی، نیازی نیست آنها را بپذیری، و حتی نیازی نیست از آنها استقبال کنی.ممکن است در برابر برخی از آنها فعالانه مقاومت کنی.هیچکدام از اینها اهمیّت ندارد، یا از تاثیرگذاری آنها نخواهد کاست.امّا به خود اجازه نده که در بکار بردن ایدههایی که درسنامه در بر دارد، استثنا قائل شوی، و واکنش تو به آن ایدهها هرچه باشد، آنها را به کار ببر.چیزی بیش از این مورد نیاز نیست. (درسنامه، صفحه ۲ )
سرانجام، کتابچه راهنمای آموزگاران، که به شکل پرسش و پاسخ نوشته شده است، برای پرسشهایی که یک دانشآموز به احتمال فراوان ممکن است بپرسد، پاسخ فراهم میکند.همچنین شامل روشنگری برای شماری از اصطلاحات بکار رفته در دوره میشود، که آنها را در چهارچوب نظری کتاب متن، توضیح میدهد.
این دوره ادعا ندارد که نهایت است، همچنین مقصود از درسهای درسنامه به کمال رساندن آموختههای دانشآموز نیست.در پایان، خواننده به دست آموزگار درونیاش سپرده میشود، آموزگاری که همهی یادگیریهای بعدی را آنچنان که مناسب بداند هدایت خواهد کرد.با اینکه این دوره دید وسیع و فراگیر دارد، حقیقت نمیتواند به هیچ شکل نهایی محدود شود، همانگونه که در بیان پایانی درسنامه به روشنی تشخیص داده شده است:
این دوره یک آغاز است، نه پایان...درسهای خاص دیگری اختصاص داده نشده است، زیرا به درسهای دیگری نیاز نیست.از این پس، آوای خداوند را بشنو...او کوششهای تو را هدایت خواهد کرد، به تو خواهد گفت دقیقاً چه باید بکنی؛ چگونه ذهن خود را هدایت کنی، و چه زمانی در سکوت بسوی او بیایی، و از او مسیر اطمینانبخش و کلام استوارش را بخواهی. (درسنامه، صفحه ۴۸۷)