دوره‌ای در معجزات | ۱۰ شهریور ۱۴۰۳

۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دوره‌ای در معجزات
جنگ با خودت انجام شد تا به فرزند خدا‌وند بیاموزد که او خودش نیست، و فرزند پدرش نیست.برای این منظور، خاطرهٔ پدرش باید فراموش شود.آن خاطره در زندگیِ بدن فراموش می‌شود، و اگر می‌پنداری که یک بدن هستی، باور خواهی کرد که آن را فراموش کرده‌ای.با این حال حقیقت هرگز توسط خودش فراموش نمی‌شود، و تو آنچه که هستی را فراموش نکرده‌ای.تنها یک توهم عجیب از خودت، آرزویی برای پیروزی بر آنچه که هستی، به یاد نمی‌آورد.
(م_۲۳_۱_۵∶۱-۵)

دوره‌ای در معجزات | ۸ شهریور ۱۴۰۳

۸ شهریور ۱۴۰۳
دوره‌ای در معجزات
برادر، جنگ با خودت تقریباً پایان یافته است.پایان سفر در مکان صلح است.آیا اکنون صلحی را که در اینجا به تو تقدیم شده است را نمی‌پذیری؟این «دشمن» که به عنوان یک مزاحم برای صلحت با او جنگیدی، در اینجا، در برابر بینایی تو، به دهندهٔ صلحت تبدیل شده است.«دشمن» تو خود خداوند بود، که هر گونه تعارض، پیروزی و حمله‌ای برای او به کلی ناشناخته است.او تو را کاملاً، تماماً و تا ابد دوست دارد.فرزند خداوند در حال جنگ با آفریدگار خود، وضعیتی مضحک است همانند غرش خشمگین طبیعت بر باد، و اعلام اینکه آن دیگر بخشی از خودش نیست.آیا طبیعت هرگز می‌تواند این را محقق کند، و آن را حقیقی سازد؟همچنین در اختیار تو نیست که بگویی چه چیزی باید بخشی از تو باشد و چه چیزی جدا نگه داشته شود.
(م_۲۳_۱_۴∶۱-۹)

دوره‌ای در معجزات | ۶ شهریور ۱۴۰۳

۶ شهریور ۱۴۰۳
دوره‌ای در معجزات
اطمینان داشته باش که ناممکن است خداوند و نفس، یا خودت و آن، هرگز با یکدیگر ملاقات کنند.به نظر می‌رسد که شما یکدیگر را ملاقات می‌کنید، و پیمان‌های عجیب خود را بر مبانی‌ای که هیچ معنایی ندارند ایجاد می‌کنید.زیرا باورهای شما در بدن، منزل برگزیدهٔ نفس، که باور داری منزل تو است به هم می‌رسند.تو در یک اشتباه ملاقات می‌کنی؛ یک خطا در ارزیابی خودت.نفس با توهمی از خودت می‌پیوندد که با آن تسهیم می‌کنی.و با این حال اوهام نمی‌توانند به هم بپیوندند.آن‌ها یکسان هستند، و آن‌ها هیچ چیزی نیستند.پیوستن آن‌ها در نیستی نهفته است؛ دو تا به اندازهٔ یکی یا هزار تا بی‌معنا هستند.نفس با هیچ می‌پیوندد، چون هیچ چیزی نیست.پیروزی‌ای که می‌جوید مانند خودش بی‌معنا است.
(م_۲۳_۱_۳∶۱-۱۰)

دوره‌ای در معجزات | ۳ شهریور ۱۴۰۳

۲ شهریور ۱۴۰۳
دوره‌ای در معجزات
آیا نمی‌دانی که جنگ بر علیه خودت جنگ با خدوند است؟آیا پیروزی قابل تصور است؟و اگر می‌بود، آیا این پیروزی‌ای است که می‌خواهی؟مرگ خداوند، اگر ممکن می‌بود، مرگ تو می‌شد.آیا این یک پیروزی است؟نفس همیشه به سوی شکست می‌رود، زیرا می‌پندارد که پیروزی بر تو ممکن است.و خداوند خلاف این می‌اندیشد.این جنگ نیست؛ تنها این باور دیوانه‌وار است که می‌توان به ارادهٔ خداوند حمله کرد و آن را برانداخت.ممکن است با این باور خودت را برابر بدانی، اما این هرگز بیش از دیوانگی نخواهد بود.و ترس در دیوانگی حاکم خواهد شد، و به نظر خواهد رسید که جای عشق را در آنجا گرفته است.این قصدِ تعارض است.و برای کسانی که می‌پندارند این ممکن است، ابزارها واقعی به نظر می‌رسند.
(م_۲۳_۱_۲∶۱-۱۲)

دوره‌ای در معجزات | ۳۱ مرداد ۱۴۰۳

۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دوره‌ای در معجزات
ببین چگونه تعارضِ اوهام ناپدید می‌شود هنگامی که نزد حقیقت آورده می‌شود!زیرا آن تنها تا زمانی واقعی به نظر می‌رسد که به عنوان نبردی میان حقیقت‌های متعارض تلقی شود؛ تا فاتح نبرد حقیقی‌تر، واقعی‌تر، و غالب بر توهمی باشد که کمتر واقعی بود، و با شکست دادنش به یک توهم تبدیل شد.بنابراین، تعارض انتخابی است میان اوهام، یکی به عنوان واقعی تاجگذاری می‌شود، دیگری مغلوب و مورد نفرت قرار می‌گیرد.در اینجا پدر هرگز به یاد نخواهد آمد.با این حال هیچ توهمی نمی‌تواند به منزل او حمله کند و او را از آنچه برای همیشه به آن عشق می‌ورزد بیرون کند.و آنچه او به آن عشق می‌ورزد باید برای همیشه ساکت و در صلح باشد زیرا منزل او است.
(م_۲۳_۱_۹∶۱-۶)
دوره‌ای در معجزات

استفاده از مطالب فقط برای مقاصد غیرتجاری و با ذکر منبع بلامانع است.