دورهای در معجزات | ۲۰ بهمن ۱۴۰۳
۲۰ بهمن ۱۴۰۳
دورهای در معجزات
من بارها تاکید کردهام که یک سطح از ذهن برای سطحی دیگر قابل فهم نیست.در مورد نفس و روحالقدس؛ زمان و ابدیت، نیز چنین است.ابدیت ایدهای از خداوند است، بنابراین روحالقدس آن را کاملاً میفهمد.زمان باوری از نفس است، بنابراین ذهن پایینتر که قلمرو نفس است، آن را بدون تردید میپذیرد.تنها جنبهای از زمان که جاودانه است اکنون است.
دورهای در معجزات | ۵ بهمن ۱۴۰۳
۵ بهمن ۱۴۰۳
دورهای در معجزات
پذیرش تاوان از سوی همگان تنها یک موضوع مربوط به زمان است.به نظر میرسد که این به دلیل اجتنابناپذیر بودن تصمیم نهایی با اراده آزاد تضاد داشته باشد، اما اینگونه نیست.تو میتوانی وقتگذرانی کنی و توانایی به تعویق انداختنِ بسیار زیادی داری، اما نمیتوانی به طور کامل از آفریدگارت که محدودیتهایی را برای قابلیت تو در کژآفرینی تعیین کرده است، جدا شوی.یک ارادهٔ زندانی وضعیتی را ایجاد میکند که، در نهایت، به تمامی تحملناپذیر میشود.میزانِ تحملِ درد ممکن است بالا باشد، اما بدون محدودیت نیست.در نهایت همه، هرچند مبهم، شروع به تشخیص این میکنند، که باید راه بهتری باشد.هرچه این تشخیص استوارتر میشود، به یک نقطهٔ عطف تبدیل میشود.این در نهایت رؤیت معنوی را دوباره بیدار میکند، و به طور همزمان سرمایهگذاری در بینایی فیزیکی را تضعیف میکند.سرمایهگذاری متناوب در دو سطحِ ادراک معمولاً به عنوان تعارض تجربه میشود، که میتواند بسیار حاد شود.اما نتیجه به اندازه خداوند قطعی است.
دورهای در معجزات | ۴ بهمن ۱۴۰۳
۳ بهمن ۱۴۰۳
دورهای در معجزات
حقیقت از زمانی که تو آن را فراخواندی به دیدارت شتافته است.اگر میدانستی چه کسی در راهی که انتخاب کردهای در کنارت گام بر میدارد، ترس ناممکن میبود.تو نمیدانی زیرا سفر به درون تاریکی طولانی و بیرحمانه بوده است، و تو تا اعماق آن فرو رفتهای.سوسو زدنِ اندکِ پلکهایت، که مدت طولانی بسته بودهاند، هنوز برای اطمینان دادن به خودت، که این مدت طولانی تحقیر شدهای، کافی نبوده است.تو به سمت عشق میروی که هنوز از آن متنفر هستی، و به طرز وحشتناکی از قضاوتش بر تو میترسی.و متوجه نیستی که تو از عشق نمیترسی، بلکه تنها از آنچه که از آن ساختهای میترسی.تو به سمت معنای عشق پیش میروی، و از تمام اوهامی که با آنها آن را در میان گرفتهای دور میشوی.هنگامی که به وهم عقبنشینی میکنی، ترس تو افزایش مییابد، زیرا شکی نیست که آنچه میپنداری عشق معنا میدهد، ترسناک است.اما این برای ما که با یقین و بسیار سریع از ترس دور میشویم چه اهمیتی دارد؟
دورهای در معجزات | ۲ بهمن ۱۴۰۳
۲ بهمن ۱۴۰۳
دورهای در معجزات
چنین نیست.رستگاری به دنبال اثبات این است که مرگ وجود ندارد، و تنها زندگی وجود دارد.در قربانی کردن مرگ چیزی از دست نمیرود.یک خدای دروغین نمیتواند جای خداوند را بگیرد.بگذار او عشقش به تو را به یادت بیاورد، و به دنبال غرق کردنِ آوای او در نوای ناامیدی عمیق برای خدایان دروغین خود نباش.امید خودت را بیرون از پدرت جستجو نکن.زیرا امید به خوشبختی، ناامیدی نیست.
دورهای در معجزات | ۳۰ دی ۱۴۰۳
۳۰ دی ۱۴۰۳
دورهای در معجزات
اما رؤیاها کجا هستند جز در ذهنی که خفته است؟و آیا یک رؤیا میتواند در واقعی ساختن تصویری که در بیرون از خود فرافکنی میکند موفق شود؟در زمان صرفه جویی کن؛ برادر من. بیاموز که زمان برای چیست.و پایانِ خدایان دروغین را شتاب بخش، در دنیایی که با دیدن خدایان دروغین در آن غمگین و بیمار گشته است.ذهنِ مقدسِ تو محراب خداوند است، و جایی که او باشد هیچ خدای دروغینی نمیتواند بماند.ترس از خداوند، چیزی جز ترس از دست دادن خدایان دروغین نیست.این ترس از دست دادن، واقعیت تو نیست.اما تو از واقعیت خود خدای دروغینی ساختهای، که ناگزیزی از آن در برابر نور حقیقت محافظت کنی.و تمام دنیا وسیلهای میشود که با آن میتوان این خدای دروغین را نجات داد.بنابراین چنین به نظر میرسد که رستگاری زندگی را تهدید میکند و مرگ را به ارمغان میآورد.