دورهای در معجزات | ۲۷ خرداد ۱۴۰۳
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دورهای در معجزات
آوای روحالقدس در تو ضعیف است.به همین دلیل است که باید آن تسهیم کنی.پیش از اینکه بتوانی آن را بشنوی باید قدرت آن افزایش یابد.شنیدن آن در خودت ناممکن است در حالی که در ذهنت بسیار ضعیف است.آن به خودی خود ضعیف نیست، اما به دلیل عدم تمایل تو به شنیدن آن محدود شده است.اگر مرتکب این اشتباه شوی که تنها در خودت به دنبال روحالقدس باشی، پندارهایت تو را خواهند ترساند زیرا، با پذیرش دیدگاه نفس، سفر غریب نفس را با نفس به عنوان راهنما آغاز میکنی.این بناچار باعث ایجاد ترس میشود.
معمای قدیمی درخت در جنگل
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
گری رنارد
پورسا: آیا معمای قدیمی را به خاطر داری، همان که میگوید اگر درختی در وسط جنگل بیفتد و کسی نباشد که آن را بشنود، آیا باز هم صدا میدهد؟
گری: بله یادم هست.نمیتوان آن را ثابت کرد، بنابراین مردم همیشه در مورد آن بحث میکنند.
پورسا: فکر میکنی پاسخ چیست؟قول میدهم با تو بحث نکنم.
گری: به نظرم درخت همیشه صدا میدهد، چه کسی آنجا باشد که آن را بشنود یا نه.
پورسا: و تو به شدت در اشتباه هستی، حتی در سطح فرم.کاری که درخت انجام میدهد ارسال امواج صوتی است.امواج صوتی، مانند امواج رادیویی - و در این مورد، امواج انرژی - نیاز به یک گیرنده دارند تا آنها را دریافت کنند.در حال حاضر امواج رادیویی زیادی از این اتاق عبور میکنند، اما هیچ صدایی وجود ندارد زیرا گیرندهای برای آنها تنظیم نشده است.گوش انسان یا حیوان یک گیرنده است.اگر درختی در وسط جنگل بیفتد و کسی نباشد که صدایش را بشنود، صدایی ایجاد نمیکند.صدا تا زمانی که آن را نشنوی صدا نیست، همانطور که یک موج انرژی تا زمانی که دیده یا لمس نشود، به نظر نمیرسد ماده باشد.
برای خلاصه کردن یک داستان طولانی، باید از اینجا معلوم باشد که برای رقص تانگو به دو نفر نیاز است.برای اینکه هر چیزی تعامل داشته باشد، باید دوگانگی باشد.در واقع، بدون دوگانگی چیزی برای تعامل وجود ندارد.هیچ چیزی در آینه نمیتواند وجود داشته باشد بدون تصویری که به نظر میرسد در مقابل آن قرار دارد، و برای دیدن آن به مشاهدهگری وابسته است.بدون دوگانگی درختی در جنگل وجود ندارد.همانطور که برخی از دانشمندان فیزیک کوانتومی شما میدانند، دوگانگی یک افسانه است.و اگر دوگانگی یک افسانه است، پس نه تنها درختی وجود ندارد، بلکه جهانی نیز وجود ندارد.بدون تویی که آن را ادراک کنی، جهان اینجا نیست، اما منطق باید حکم کند که اگر جهان اینجا نیست، پس تو نیز اینجا نیستی.برای ایجاد توهم وجود، باید یگانگی را بگیری و به ظاهر آن را تقسیم کنی، که دقیقاً همان کاری است که انجام دادهای.همهاش یک حقه است.
ناپدید شدن جهان
گری رنارد
گری رنارد
دورهای در معجزات | ۲۴ خرداد ۱۴۰۳
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دورهای در معجزات
چگونه ممکن است تو که اینقدر مقدسی بتوانی رنج ببری؟همه گذشتهات رفته است به جز زیبایی آن، و هیچچیزی باقی نمانده است به جز یک برکت.من تمام مهربانیهای تو و هر اندیشه عاشقانهای را که تا به حال داشتهای نگه داشتهام.من آنها را از خطاهایی که نورشان را پنهان کردند پاک کردهام، و آنها را در تابش کامل خودشان برای تو نگه داشتهام.آنها فراتر از ویرانى و احساس گناه قرار دارند.آنها از روحالقدس درون تو آمدند، و ما میدانیم که آنچه خداوند میآفریند ابدی است.تو براستی میتوانی در صلح عزیمت کنی، زیرا من به تو عشق ورزیدهام همانگونه که به خودم عشق ورزیدهام.تو همراه با برکت من و به خاطر برکت من میروی.آن را نگه دار و آن را تسهیم کن، تا آن همیشه از آن ما باشد.من صلح خداوند را در قلب تو و دستان تو قرار میدهم، برای نگه داشتن و تسهیم کردن.قلب برای نگه داشتن آن پاک است، و دستها برای دادن آن نیرومند هستند.ما نمیتوانیم شکست بخوریم.قضاوت من به اندازه حکمت خداوند نیرومند است، که در قلب و دستان او ما وجودمان را داریم.کودکان آرام او فرزندان مبارک او هستند.اندیشههای خداوند با تو هستند.
دورهای در معجزات | ۲۳ خرداد ۱۴۰۳
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دورهای در معجزات
من یگانه آوا را شنیدم زیرا فهمیدم که به تنهایی نمیتوانم برای خودم تاوان بدهم.گوش سپردن به یگانه آوا، به معنای تصمیم به تسهیم آن است تا خودت آن را بشنوی.آن ذهن که در من بود هنوز به طرز مقاومتناپذیری به هر ذهنی که توسط خداوند آفریده شده است کشیده میشود، زیرا تمامیت خداوند تمامیت فرزند او است.تو نمیتوانی آسیب ببینی، و نخواه که به برادرت چیزی جز تمامیت خود را نشان دهی.به او نشان بده که نمیتواند به تو آسیب بزند و هیچ چیزی را علیه او نگه ندار، در غیر این صورت آن را علیه خودت نگه میداری.این معنای «برگرداندن گونهٔ دیگر» است.
دورهای در معجزات | ۲۱ خرداد ۱۴۰۳
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دورهای در معجزات
تو تشخیص نمیدهی چه انرژی عظیمی را برای انکار حقیقت هدر میدهی.در مورد کسی که در تلاش برای ناممکن پافشاری میکند، در حالی که باور دارد که رسیدن به آن موفقیت است چه میگویی؟این باور که برای شادمان بودن باید به ناممکن دست یابی، کاملاً با اصل آفرینش در تضاد است.خداوند نمیتواند اراده کند که شادمانی به چیزی بستگی داشته باشد که هرگز نمیتوانی داشته باشی.این حقیقت که خداوند عشق است نیازی به باور ندارد، بلکه نیازمند پذیرش است.انکار واقعیتها برای تو براستی ممکن است، اگرچه تغییر دادن آنها برای تو ناممکن است.اگر دستانت را روی چشمان خود بگیری، نخواهی دید زیرا در قانونهای دیدن مداخله میکنی.اگر عشق را انکار کنی، آن را نخواهی شناخت زیرا همکاری تو قانون وجود آن است.تو نمیتوانی قانونهایی را که وضع نکردی تغییر دهی، و قانونهای شادمانی برای تو ایجاد شدند، نه توسط تو.