
دوره
دورهای در معجزات | ۲۸ تیر ۱۴۰۲
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دورهای در معجزات
بدن نمیتواند ذهن تو را از ذهن برادرت جدا کند مگر اینکه بخواهی آن علتی برای جدایی و برای فاصلهای شود که میان تو و او دیده میشود.بنابراین به آن قدرتی میبخشی که در درون خودش نهفته نیست.و قدرت آن بر تو در این است.در حال حاضر تو میپنداری که آن تعیین کننده زمان دیدار تو و برادرت است، و توانایی تو برای برقراری ارتباط با ذهن برادرت را محدود میکند.و اکنون به تو میگوید کجا بروی و چگونه به آنجا بروی، چه کارهایی برای تو امکانپذیر است، و چه کارهایی را نمیتوانی انجام دهی.حکم میکند که سلامتیاش توانایی تحمل چه چیزی را دارد، و چه چیزی آن را خسته و بیمار خواهد کرد.و ضعفهای «ذاتی» آن محدودیتهایی برای کارهایی که میخواهی انجام دهی ایجاد میکنند، و هدف تو را محدود و ضعیف نگه میدارند.
دورهای در معجزات | ۲۶ تیر ۱۴۰۲
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دورهای در معجزات
و با این حال، میان ذهنهای شما هیچ شکافی وجود ندارد.بنابراین پیوستن به رؤیاهای او یعنی ملاقات نکردن با او، زیرا رؤیاهای او میخواهند از تو جدا شوند.پس او را رهایی بخش، صرفا با مطالبه تو برای برادری، و نه برای رؤیای ترس.با حمایت نکردن از اوهامش با ایمانت، بگذار او تصدیق کند که کیست، زیرا اگر چنین کنی، به اوهام خودت ایمان خواهی داشت.با ایمان به اوهام خودت، او رهایی نخواهد یافت، و تو در اسارت رؤیاهای او خواهی ماند.و رؤیاهای ترس به شکاف باریکی دامن میزنند، که تنها اوهامی در آن سکنی گرفتهاند که تو از آنها در ذهن برادرت حمایت کردهای.
دورهای در معجزات | ۲۴ تیر ۱۴۰۲
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دورهای در معجزات
برادرت مانند تو، میپندارد که یک رؤیا است.در توهم او از خودش سهیم نشو، زیرا هویت تو به واقعیت او بستگی دارد.در عوض، او را به عنوان ذهنی در نظر بگیر که در آن هنوز اوهام پابرجا است، از سوی دیگر به عنوان ذهنی که برای تو برادر است.او توسط آنچه در رؤیا میبیند برادر نشده است، و بدن او، «قهرمان» رؤیا، نیز برادر تو نیست.این واقعیت او است که برادر تو است، همچون واقعیت تو برای او.ذهن تو و ذهن او در برادری به هم پیوستهاند.تنها به نظر میرسد که بدنش و رؤیاهایش شکاف کوچکی را ایجاد میکنند، که در آن بدن و رؤیاهای تو به بدن و رؤیاهای او پیوستهاند.
دورهای در معجزات | ۱۹ تیر ۱۴۰۲
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دورهای در معجزات
دیوانگی خودت را ببخش، و همه سفرهای بیهوده و همه قصدهای بیهدف را فراموش کن.آنها هیچ معنایی ندارند.تو نمیتوانی از چیزی که هستی بگریزی.زیرا خداوند مهربان است، و نگذاشت که فرزندش او را ترک کند.برای آنچه او هست سپاسگزار باش، زیرا گریز تو از دیوانگی و مرگ در این نهفته است.تو نمیتوانی در هیچکجا جز جایی که او هست یافته شوی.هیچ مسیری نیست که به او منتهی نشود.
دورهای در معجزات | ۱۵ تیر ۱۴۰۲
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دورهای در معجزات
او اندیشههای خود را ترک نکرده است!او نمیتوانست بیش از آنقدر که آنها میتوانستند او را دور نگه دارند، از آنها دور شود.آنها در یگانگی با او میمانند، و در یگانگیشان هر دو کامل میمانند.هیچ راهی نیست که از او دور شود.سفری دور از خودت وجود ندارد.چقدر احمقانه و جنونآمیز است که بپنداریم راهی با چنین هدفی میتواند وجود داشته باشد!به کجا میتواند منتهی شود؟و چگونه میتوانی وادار شوی در آن سفر کنی، بدون همراهی واقعیت خودت در یکی بودن با تو؟